Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

جشن تولد / فريده خردمند

بار اول نبود . بار اول نبود كه صداي آن ها و گريه ي دخترش را هنگام غذا خوردن مي شنيد . از اتاق بيرون آمد .
ـ نه . عوضي نيست . تو حق نداري به يه آدم توهين كني .
ـ چرا حق دارم . چون اومده بود خونه ي من . با اون ريخت كثافتش .
ـ اين طوري حرف نزن بابا .

ـ من هر طور دلم بخواد حرف مي زنم .
جرو بحث از شب پيش شروع شده بود . شب تولد دخترشان . وقتي كه پنج نفر از دوستان دختر براي تبريك گفتن به خانه ي آن ها آمدند . يكي از آن ها سرو وضع آشفته اي داشت . بچه ها اول در اتاق بودند . بعد به اصرار پدر از اتاق بيرون آمدند . و بعد از اين كه رفتند ، پدرش شروع كرد .
ـ اون سرو وضعش بود . بوي گند مي داد .
ـ از سر كار اومده بود . بيست و چهار ساعت سر كار بوده بابا .
ـ دليل نمي شه كه حموم نره .ديشب هم ساعت يازده تلفن زده . كي به اون حق مي ده ؟
ـ مي خواست ببينه من چه نوع قلم مويي لازم دارم . حتا گفت نمي آم چون . . . چون مزاحم خانواده ت مي شم .
ـ آدم كثيف !
ـ تو نبايد به اون بگي كثيف . اون زحمتكشه .
ـ آدمي كه با هنجارهاي جامعه جور نباشه . . .
ـ جامعه ؟
زن به آشپزخانه رسيد . در درگاهي ايستاد و دو دستش را روي گوش ها گذاشت .
ـ سرسام گرفتم چه خبرتونه . نمي تونيد آروم تر حرف بزنيد ؟
ـ مامان ببين به دوستاي من مي گه كثيف .
ـ به همشون نه . فقط به اون كه نمي دونم چند هفته س حموم نرفته . . . اوني كه بو مي داد .
ـ بس كن .
دختر دانه هاي اشكش را با دستمال پاك كرد .
ـ مهاجرت ؟ من تعجب مي كنم . كسي كه تحمل وجود يه آدم ديگه رو نداره چه طوري مي خواد بره در يه جامعه ي آزاد زندگي كنه . بابا مي گه همه بايد مثل من زندگي كنن .
ـ من همچين حرفي نمي زنم . من مي گم . . .
ـ چرا به خودت حق مي دي به مردم توهين كني ؟
ـ توهين نيست . واقعيته .
ـ واقعيت ؟ پس بهتره همه ي واقعيتو بدوني . اين كه دوست من مجبوره هم درس بخونه و هم كار كنه . اين كه پدرش بيماري قلبي داره و اونا پول عمل قلبشو ندارن . اين كه سه ماهه نتونستن اجاره خونه شونو بدن . اين كه همه . . . همه از بچه گي اونو تحقير كردن . . .و تو . . . وتو آخريش نيستي . . .
ـ بس كنيد . . . بحث هاي . . .
ـ جالبه . كسي كه يك ساعت تحمل حضور ديگري رو نداره دم از حقوق بشر مي زنه .
ـ خودت مي گي بشر .
ـ مي خواي بگي اون بشر . . .
ـ يه گربه . . . يه گربه هم گاهي خودشو تميز مي كنه .
دختر ایستاد .
ـ بابا تو . . . خداي من . . . اون يه بشره . يه بشره .
زن همان طور كه ميز را پاك مي كند .

مدتي هر سه ساكت مي شوند . دختر از آشپزخانه بيرون مي رود .
زن ذره های چسبیده به دستمال را در ظرفشویی می تکاند .
ـ چرا سر به سرش مي ذاري ؟
مرد به پشتی صندلی تکیه می دهد .
ـ بايد گاهي حال اين جوونا رو گرفت .
زن در چشم هاي مرد خيره مي شود .
ـ اينو كه . . . جدي نگفتي ؟
ـ از اين جدي تر نمي شه .
و لیوان آب را سر کشید .
آرامش شبانه