هرچند دقیقه یک نفس بلند می کشم.چقدر اینجا هوا کم است! در راهروی طبقه سوم دادگستری اراک، نشسته ام جلوی دری که یک تابلوی آبی رنگ، بالای آن نصب شده: " شعبه یکصدو سوم جزایی".
از ساعت 20/8 صبح اینجا نشسته ام.قرار بوده دادگاه دوم لیلا امروز ساعت 30/8 شروع شود.وکیل تعیینی لیلا کنارم نشسته است.
به خودم امیدواری می دهم که او آرامتر و کم اضطرابتر از من باشد. شادی صدرمطمئن و آرام حرف می زند.
حدود 40/8 وکیل تسخیری هم از راه می رسد؛ علی شراهی. از اراک خبر رسیده بود که او از دست من ناراحت و عصبانی بوده. هنوز هم نمی دانم چرا؟!همه آنچه که به نقل از این وکیل در گزارش اولیه لیلا نوشته بودم متن مصاحبه ای است که موبمو از نوار ضبط شده پیاده شده است. اما شراهی با روی باز به سراغمان می آید به هرحال انروز برای او هم باید روز مهمی باشد. او و صدر را به هم معرفی می کنم و وکلا سرگرم گفت و گو می شوند.
هنوز از لیلا و قاضی خبری نیست. از انتظار متنفرم و ظاهرا در چنین مواقعی انتظار امری کاملا طبیعی است.
زنی پابسن گذاشته که زخم عمیقی روی صورت دارد و پیرمردی هم به دنبالش روان است در راهرو این سو آن سو می رود.جلوی مردم را می گیرد ، عکس دخترکی را نشان می دهد که به گفته وی دختر خوانده اش است. می گوید بازداشتش کرده اند به جرم دختر فراری بودن. اما به گفته او دخترکش برای دیدن خواهر ناتنی اش از خرم آباد لرستان به اراک آمده و اینجا سرگردان شده.
دقایقی لیلا فراموشم می شود. به او گوش می کنم که به همسر پیرش پیشنهاد می کند از خیابان نانی بخرد و با آب فرو دهد.از این اتاق به آن اتاق می روند و به هر که می رسند سراغ از دختری می گیرند که عکسهایش را از یکسالگی تا 16 سالگی با خود به همراه آورده اند.
به ساعتم نگاه می کنم. نیم ساعتی گذشته است. دو تن از خبرنگاران محلی اراک هم می رسند؛ زهره ترکمانی و سپیده کامیانی.
آنها هم هیجان و اضطرابشان قابل پوشاندن نیست. به گپ می نشینیم تا ثانیه ها فراموش شوند.
ساعت حدود 30/9 لیلا و همراش از زندان می رسند.قبل از این که وارد اتاق شود، صدایش می کنم. رو بر می گرداند و نگاهمان می کند. انگار انتظار دیدن کسی را نداشته.سلام می کنم و جواب می دهد.وارد اتاق می شوند و وکلایش هم به داخل می روند، ما هم.
قاضی هنوز نیامده. منشی شعبه پیشنهاد می کند وکلا در راهرو با لیلا گفت و گو کنند.
دلم می خواهد فرصتی باشد و با او حرف بزنم.دستکم پیغامهایی که برایش فرستاده اند را بگویم و اینکه خیلی ها نگرانش هستند و برایش دعا می کنند. اما از این فرصت باید وکلا استفاده کنند.
ساعت 50/9 قاضی شفیعی هم می آید. او علاوه بر ریاست شعبه 103، معاون قضایی دادگستری نیز است.
جوانتر از آن است که تصور می کردم. شنیده ام قاضی سخت گیری است. با سرعت وارد اتاق می شود. پیش از اینکه دیگران وارد شوند از او می پرسم که آیا دادگاه علنی است؟ پاسخ او بعد از اینکه می پرسد از کجا آمده ام بسیار کوتاه است:"خیر!"
دوباره ساعت شنی وارونه می شود تا لحظه ها بار اضطراب همه کسانی را که پشت درهای بسته به جست و جوی امید آمده اند، به دوش بکشد.
دوباره آن پیرزن و پیرمرد می آیند.گه گاه صدای پیرزن به اعتراض و ناسزایی که معلوم نیست مخاطبش کیست در راهرو می پیچد.دو زنی که خود برای دادخواهی آمده اند دورش را می گیرند و ما از دور به نظاره ایم.کم کم یکی از خبرنگاران اراکی هم به جمع آنها می پیوندد.
پیرزن هرازگاهی دست به چشم می برد و اشکهایش را پاک می کند.
دقایقی بعد روبری من است. می پرسد:« زندانی ات آمد؟ » با سر اشاره به تایید می کنم و سعی می کنم دلداری اش دهم.:« اگر گفته اند امروز آزاد می شود، منتظر بمان حتما می آید»
ناباوری از نگاهش می بارد.
- چرا از لرستان تنها آمد به اراک؟
- می خواست خواهرش را اینجا ببیند.
لحضه ای بعد خبرنگاری که با او حرف زده بود کنارم می نشیند. او هم به همان چیزی فکر می کند که من.
یک دختر 16 ساله که تنها از لرستان به اراک آمده برای دیدن خواهر ناتنی اش!!آیا به دختر فراری نمی ماند؟ او فکرهای مرا کاملتر می کند: دخترک وقتی به اراک رسیده که غروب بوده. دوستش هم با او بوده و همان دوست هم پیشنهاد می کند که به خانه یکی از دوستانش بروند تا فردا که منزل خواهر ش را پیدا کنند. وقتی زهرا پا به خانه مذکور می گذارد با صحنه عجیبی روبرو می شود: دختری برهنه از یک اتاق بیرون می آید!او پا به فرار می گذارد و ... خب چگونه می شود ثابت کرد که او به آن خانه ربطی نداشته است؟ یک دختر 16 ساله بی کس و کار در شهری غریب و ادعایی عجیب به کجا می تواند پناه برد؟
گفته ها در همان راهروی گرم دهان به دهان نقل می شود.پیرزن یک جوراب کوچک نوزادی و یک پیراهن زرشکی رنگ نوزادی را از داخل کیفش بیرون می آورد.
من و سپیده کامیانی به هم نگاه می کنیم. از یک پیرزن عامی روستایی بعید به نظر می رسد که لباس یک سالگی دخترک سرراهی را که او را از بهزیستی تحویل گرفته و بزرگ کرده، نگه داشته و حالا با خود به همراه آورده باشد! حالا کمی با شک ماجرا را دنبال می کنم.
ظاهرا زهرا از برگشتن به نزد این پدر و مادر خوانده، اجتناب کرده و ماندن در اورژانس بهزیستی را به بازگشت ترجیح می دهد.
...
خواننده عزیز! من به هیچ عنوان نمی توانم ثابت کنم که ماجرای زندگی زهرا که تنها دقایقی آنهم به طور پراکنده و غیر مستند درجریان آن قرار گرفته ام چیست. اما قصدم از بیان این مطالب تنها و تنها این است که آیا زهرا، لیلای دیگری نیست که مورد سوء استفاده جنسی و غیر جنسی افراد و باندهای مخوف غیر انسانی قرار گرفته؟
در همان دقایقی که پشت در بسته دادگاه لیلا در انتظار پایان جلسه ام، قصه زهرا سومین قصه ای است که به باندهای سوء استفاده از دختران و پسران جوان ربط پیدا می کند.
در شرایطی نبودم که ماجرای زهرا را دنبال کنم اما این سوال مثل زنگ از آن لحظه به بعد در گوشم می نوازد که : این همه باند قاچاق و فساد و توزیع مواد مخدر از کجا شروع و به کجا ختم می شود که یک توقف کوتاه دو، سه ساعته در راهروی دادگستری یک شهرستان، کافی است تا هر عابری را در معرض قصه های عجیب و غریب آن قرار دهد!
باری، فاصله ساعت بین50/9 تا 30/11 به شرحی گذشت که نوشتم.
ساعت 30/11 قاضی شفیعی از اتاق بیرون می آید. از چهره اش نمی شود چیزی دریافت. به دنبالش راهی دفتر معاونت قضایی می شوم تا پاسخ سوالم را بگیرم.
- جناب قاضی، پرونده لیلا برای شما یک پرونده قضایی است و مسلما داوری شما در مورد لیلا یک داوری مبتنی بر چهارچوب قانون و از روی مستندات قانونی است. این توضیح را برای این می دهم که ممکن است برایتان سوال باشد که چرا من این همه راه را آمده ام برای اینکه از نتیجه این دادگاه با خبر شوم.پرونده لیلا برای من یک پرونده قضایی صرف نیست. لیلا نمونه کوچکی از آسیبهای اجتماعی بزرگ در جامعه ماست. لیلا نمونه موارد بسیاری است که همین نیم ساعت پیش در پشت دفتر کار شما در طبقه پایین همین دادگستری موارد مشابه آن را بسیار دیدم.
با این مقدمه لطفا نظرتان را درباره پرونده لیلا و حکمی که دراین باره صادر و در دیوان کشور نقض شد بفرمایید .ضمن اینکه می خواهم ازشرایط و احکام لیلا بویژه حکم اعدام او در این دادگاه دوم بپرسم.
قاضی شفیعی: موضوع این پرونده بعد از صدور حکمی که از سوی شعبه محترم 25 عمومی سابق و 108 جزایی فعلی صورت گرفت، در دیوان عالی کشور مطرح شد و توسط قضات محترم دیوان عالی کشور یک سری ایراد و نواقصی در این پرونده مطرح شد.
پرونده در خصوص برخی از اتهامات ( همانگونه که مستحضرید، اتهاماتی که به ایشان منتسب است ، سه مورد است که در یک موردش دیوان عالی کشور رای را تایید کرده و در دو مورد دیگر با توجه به ایرادها و استدلالهایی که وارد کرده دادنامه اولی را نقض و جهت رسیدگی دوباره به شعبه هم ارز ارجاع داده است. شعبه هم ارز هم بنا به تشخیص ریاست کل دادگاه عمومی و انقلاب شهرستان اراک ، شعبه 103 جزایی دادگستری اراک شناخته شد.لذا ما وارد رسیدگی شدیم
- نتیجه این رسیدگی چه بوده؟
- با توجه به محتویات پرونده و استدلالهایی که دیوان عالی کشور واردکرده ، ماهم آن نظر را پذیرفته ایم و قرار بازداشت موقت این خانم در همان ابتدا که پرونده به شعبه ما ارجاع شد، فک و تبدیل به قرار دیگر شد.نگاه ما به این پرونده شاید در همین تبدیل قرار مشخص باشدولی من تا زمانی که لایحه تکمیلی وکلای این متهمه واصل نشود و پرونده مورد مطالعه دقیق و کامل قرار نگیرد انشای رای نخواهم کرد و الان هم نمی توانم اظهار نظر کنم که سرنوشت این پرونده چه خواهد شد.
- جلسه بعدی دادگاه تعیین شده؟
- بعید می دانم که جلسه دیگری در کار باشد.
- می توانید حدودا بگویید کی حکم نهای صادر می شود؟
وکلای محترم متهمه تقاضای ده روز استمهال برای تحویل لایحه تکمیلی کرده اند . طبیعتا بعد از سپری شدن این مدت و رسیدن لایحه تکمیلی اگر نیاز به اقدام دیگری نباشد قطعا در موعد مقرر قانونی که هفت روز است انشای رای خواهیم کرد.
- جناب قاضی به عنوان آخرین سوال ؛ استنباط من از صحبتهای شما این بوده که به هر حال در مورد حکم اعدام لیلا تبرئه شود؟
- من چنین چیزی نگفتم. فقط گفتم با توجه به محتویات پرونده و استدلالهای دیوان عالی، سمت و سوی قضاوت به کدام سو پیش می رود.
امید
پس از این دقایق به سرعت می گذرند.در فرصتی که برای گفت و گو با قاضی رفته ام لیلا را برده اند. وکیل او آرامتر از قبل است.
- روند دادگاه راضی کننده بود؟
- جلسه خوبی بود و با آرامش برگزار شد. دادگاه ده روز فرصت داده تا آخرین لایحه را ارائه دهیم.
- بله می دانم و از قاضی شنیده ام. می توانید از روند داگاه بگویید؟
- متاسفم! طبق قانون انتشار جلسات غیر علنی جرم است .
- پیش بینی شما از نتیجه دادگاه چیست؟
- من امیدوارم دادگاه ، رای بر تبرئه لیلا در هر دو اتهام زنای با محارم و دایر کردن خانه فساد و تشویق کردن مردم به فساد و فحشا بدهد و در صورتی که دادگاه تشخیص بدهد که دادن مجازات لازم است امیدوارم به جای مجازاتهایی مثل حبس و شلاق از مجازاتهای تتمیمی استفاده کند.
- می شود در مورد مجازاتهای تتمیمی توضیح دهید؟
مجازاتهای تتمیمی گستره وسیعی را شامل می شود؛ از ممنوعیت اقامت فرد در یک نقطه تا مجبور کردنش به حرفه آموزی، الزام به کار در یک محیط مشخص، الزام به آموزش، الزام به اقامت در یک نقطه مشخص و ...
من فکر می کنم دادن این مجازاتها بتواند به لیلا برای ساختن یک زندگی سالم کمک کند.چرا که مجازاتهایی مثل شلاق و حبس قبل از این ثابت کرده که نمی تواند در ساختن یک زندگی سالم موثر باشد.
خداحافظ اراک!
فرصت باقی را با گشتن در محله حاشیه ای "فوتبال" یعنی محله ای که لیلا در آن رشد کرده می گذرانیم. در کوچه های تنگ و خاکی رنگ آن به چهره هر عابری که نگاه می کنم دنبال ردی از نگاه معصوم لیلا و همه لیلا هایی می گردم که اینجا و در پشت این دیوارهای روبرو در ذهن فردایشان طناب دار یک زندگی را می بافند.
با "فوتبال" و اراک خداحافظی می کنیم و به سمت شهر شلوغمان تهران راهی می شویم و قصه لیلا می نشیند در این دفتر تا کی و کجا در شبهای بلند بی رویا برون افتد در داستان سرایی شبانه مادرانی که از لیلا فقط اسطوره ای می شناسند مجنون کش و نه بختبرگشته دخترکی که هرگز در زندگیش قصه ای جز نامردی و نامرادی نشنید!
زنان ایران،
asieh.amini@gmail.com
26 /4/84