آنارکوفمینیست، در جستجوی رد پای یک اتوپی* / رزا
برگرفته از کتاب سیلکه لوشلدر
ترجمه آزاد از رزا
پرداختن همزمان به آنارشیسم و بررسی سلطه گرایی جنسیتی، بسیار ضروری و لازم است. ولی باید توجه داشت، دو تئوری فمینیستی و آنارشیستی نباید در هم ادغام شده و به عنوان تکمیل کننده همدیگر، دانسته شوند.
ادعای آنارشیسم رهایی مردان و همچنین زنان است. بررسی آثار کلاسیک آنارشیستی نشان می دهد این ادعا به معنای آن نیست که مسائل زنان بطور خاص در نظر گرفته شده است. بر عکس تئوری آنارشیستی قرن 19، آزادی زنان را بطور خودبخودی در آزادی و رهایی مردم و کل جامعه می بینند. هر چند باکونین و کروپتکین هر دو در عقایدشان بطور غیر مستقیم به منشاء ستم بر زنان پرداخته اند اما هیچ کدام موفق نشدند در ادعاهایشان مسائل زنان را بطور مسئولانه فرموله کنند. زمانی که آنان در بررسی خود از ساختارهای سلطه طلب، به خانواده کوچک پدرسالار به عنوان ابتدایی ترین ساختار سرکوب پرداختند در واقع بسیار هماهنگ با تئوری فمینیستی قرار گرفتند. اما نه باکونین و نه کروپتکین، هیچکدام نتوانستند برابری زنان را در تمامی زمینه ها تصور کنند به عنوان مثال اگر چه تئوری آنارشیستی در زمره تئوری های بسیار پیشرفته زمان خود بوده است اما این تئوری کماکان مسئولیت تولید و پرورش نسل را به عهده زنان گذاشته و از آن به عنوان یک قانون طبیعی نام می برد. هرچند وجود ردیابی از ساختارهای تفکری پدرسالارانه در عقاید باکونین قابل اثبات نیست اما در عمل سیاسی (politische Praxis)، باکونین ضرورت مبارزه زنان برای حقوق برابر را نفی می کند، بعلاوه نظرات او فاقد تجزیه و تحلیل از سلطه طلبی جنسیتی است.
در واقع مبارزات زنان آنارشیستی، همچون لوئیز میشل، اما گلدمن و سازمان زنان ماژور لیبرز، لازم بود تا تئوری رهایی بخش زنان، کل تئوری جنبش آزادی خواهی(1) آن زمان را تکامل بخشد. اگر چه آنان در ابتدا در جنبش رهایی بخش تنها و ایزوله ماندند، اما در نهایت توانستند با ارائه یک تجزیه و تحلیل آگاهانه در تئوری، عمل سیاسی و همچنین در زندگی شخصی خود، ساختارهای پدر – مرد سالارانه را در تئوری آنارشیستی به مصاف طلبیده و در هم بشکنند.
و سرانجام پایه و اساس دیدگاه فمینیستی را در ظرف جنبش آزادی خواهی و رهایی طلب بریزند. آنها همزمان راه خود را از کسانی که مسائل زنان را مستقل از مسائل کل جنبش رهایی بخش می دانستند ( و می دیدند) جدا کرده و عقیده داشتند مبارزه برای مطالبات رفرمیستی در چهارچوب سیستم موجود، اگرچه می تواند برابری نسبی زنان با مردان را تامین کند، اما در نهایت نمی تواند رهایی کامل زنان را از تمامی مناسبات سلطه گرایانه متحقق سازد.
در حقیقت رهایی زنان از هرگونه قید و بند جامعه پدرسالار - مردسالار به نظرات و تئوری های جدیدتری نیاز داشت که فمینیست های داخل جنبش آنارشیستی، به آن پرداختند. به عقیده آنان مبارزه برای تغییر اساسی در شرایط زندگی زنان، تنها به دست خود زنان امکان پذیر است. زنانی که علیه دیدگاه های سنتی و رابطه سلطه گرایانه مبارزه می کنند. به همین دلیل هم، آنان مبارزه خود را علیه ساختارهای پدرسالارانه موجود، سازمان داده و در حرکت خود اشکال نوینی از ساختارهای غیر سلسله مراتبی و غیر سلطه گرایانه بوجود آوردند. آنها بر این باور بودند که چون ستم بر زنان بخشی از کل سیستم ستم گر و سلسله مراتبی و علیه همه انسانها می باشد، به همین دلیل نمی بایستی ستم بر زنان را جدا از این سیستم مورد بررسی قرار داد. در واقع پایه های تئوریک آنارکو فمینیست، در تئوری آنارشیستی قرار دارد. این تئوری به سلطه طلبی و ستم بر زن در کل سیستم سلطه طلب و سلسله مراتبی می پردازد و از آنجایی که تئوری کنونی آنارکوفمینیستی پایه های خود را همزمان در تئوری های فمینیستی دارد، توانسته افق خود را فراتر از دیدگاه های اما گلدمن و ماژور لیبرز بگستراند.
نقطه نظرات زیست محیطی نیز توانستند از زاویه دیگری این تئوری را تکامل، ببخشند. از آنجائی که بقای نسل بشر به بقای کره زمین وابسته می باشد، به خطر افتادن محیط زیست مترادف با به خطر افتادن زندگی بشر نیز هست و مسئولیت بقای آن در چهره تک تک افراد قرار می گیرد. اکوفمینیست در تجزیه و تحلیل خود به رابطه استثمارگرایانه و سلطه طلبانه انسان و زمین می پردازد و در واقع بخشی از سیستم سلطه طلب و سلسله مراتبی را توضیح می دهد.
آنارشیسم باکونین و کروپتکین می تواند چهارچوب خوبی برای آرمان های فمینیستی باشد. قرار دادن تئوری فمینیستی در این ظرف سیاسی، حتی ضروری می نماید. چرا که دیدگاه فمینیستی که خواهان سهم مساوی زنان از سیستم ستمگر و استثماری موجود نیست، می تواند خود را با آنارشیسم که خواهان نابودی تمامی ساختارهای سلطه طلب و سلسله مراتبی است، همسو کند. آنارکو فمینیسم همواره راهکارهای خوبی برای رسیدن به رهایی کامل زنان مطرح کرده و همواره در جهت گیری های خود از تئوری های فمینیستی و همچنین آنارشیستی استفاده می کند. اما لازم به ذکر است، همچنان که فمینیست ها، همواره تخمین می زنند که تا چه حد مطالبات مطرح شده از طرف آنها با واقعیت های زندگی و نیازهای روزمره زنان انطباق دارد، جنبش آنارشیستی نیز باید بطور مداوم با این مسئله برخورد کند که ادعاهایش در مورد آزادی زنان و رهایی آنان در چهارچوب ناب تئوری هایش تا چه حد درست بوده و قابل تحقق است. در واقع مردان آنارشیست با تحول در دیدگاه مردسالارانه شان مبلغ این تئوری و دور شدن هرچه بیشتر از ساختارهای پدرسالارانه – مرد سالارانه جنسیتی، می توانند ادعاهایشان را در مورد رهایی زنان اثبات کنند ولی پیش شرط آن یک مبارزه هماهنگ علیه سیستم می باشد.
پرداختن همزمان به آنارشیسم و بررسی سلطه گرایی جنسیتی، بسیار ضروری و لازم است. ولی باید توجه داشت، دو تئوری فمینیستی و آنارشیستی نباید در هم ادغام شده و به عنوان تکمیل کننده همدیگر، دانسته شوند. هر دو تئوری می بایستی بعنوان تئوری های هم ارزش و هم وزن، جایگاه ویژه خودشان را داشته و آن را حفظ کنند. بطور مثال نباید با فمینیست به عنوان بخشی از نظریه آنارشیستی (که به روابط سلطه گرایی جنسیتی می پردازد) برخورد شود. چرا که در این صورت همواره خطر آن وجود دارد که آنارشیسم ستم جنسی را مانند سابق، بخشی از کل سیستم ستم دیده و دوباره به این نتیجه برسد: که با یک انقلاب اجتماعی، ستم جنسی نیز نابود خواهد شد. از طرفی اگرچه رهائی زنان نیازمند ایجاد ساختارهای جدید اجتماعی است، ساختارهایی که با یک انقلاب اجتماعی بوجود خواهند آمد، اما نباید اجازه داد که ساختارهای پدرسالارانه کنونی تا زمان انقلاب، دست نخورده باقی مانده و به بقای خود ادامه دهند. عمل سیاسی آنارکو فمینیست هایی مانند گلدمن و سازمان های زنان ماژور لیبرز(2)، مانع ادغام شدن این تئوری ها در همدیگر شد. آنان منتظر نابودی ساختارهای پدرسالارانه بدست انقلاب اجتماعی نشده و در همان ابتدای عمل سیاسی شان اقدام به مبارزه برای نابودی این ساختارها کردند. در واقع یک مبارزه چپ فمینیستی می بایستی همواره در سطوح مختلف جریان داشته باشد و سازماندهی زنان را در جهت استقلال و رهایی خود در دستور کار گذارد. این مبارزه همچنین می بایستی با واقعیت های زندگی زنان همخوانی داشته باشد و آمال و آرزوهای آنها را در خود فشرده و در محتوا به ساختارهای روحی جنسیتی توجه کند. این ساختارهای روحی جنسیتی در هر زمان می تواند متفاوت باشد. آنارکو فمینیست می تواند نقطه شروع خوبی برای یک جنبش چپ فمینیستی مستقل باشد و به تکامل جنبش ضد سیستم سلطه طلب و سلسله مراتبی در تئوری و عمل کمک کند.
توضیحات
(1) از قرن 19 به بعد بجای جنبش آنارشیستی از جنبش آزادی خواهانه (Libertar) استفاده می شود، چون آنارشی در زبان عام به معنی هرج و مرج استفاده شده
(2) ماژور لیبرز (زنان آزاد، سازمان های زنان در سال 1936 در جنگ داخلی اسپانیا) Mujeres Libres
سیلکه لوشلدر
- این مقاله برای معرفي کتاب
Anarcha Feminsmus – Auf den spuren einer Utopie نوشته
Silke Lohschelder است که بطور آزاد توسط رزا به فارسی برگردانده شده.
|