علاوه بر این، در اين کتاب مطالب مهم بسياری مطرح شده اند که من در اینجا برای آشنا کردن هموطنان آزاديخواه که خواهان کسب آگاهی در مورد مسائل مختلف جامعه و جنبش چپ ايران هستند، به ذکر برخی از آنها می پردازم. در ضمن یادآور شوم که در این کتاب عکس ها و سندهائی نیز انتشار یافته اند که به نوبه خود یاری بخش درک زنده از مطالب کتاب می باشند.
کتاب بذرهای ماندگار که نام خود را ازقطعه شعری از زنده یاد سعید سلطانپور: " این بذر ها به خاک نمی مانند خون است و ماندگار است"، بر گرفته، از دو فصل تشکيل شده است. فصل اول بازگو کننده تاریخ زنده ای از دهه 50 در قالب خاطرات است که البته با توضیح مسایل سیاسی مختلفی همراه است.
فصل دوم کتاب بذرهای ماندگار از جنبه دیگری حائز اهميت است. در این فصل مسایل نظری متنوعی مورد طرح و برخورد قرار گرفته که هر کدام می تواند به تنهايی موضوع کتابی جداگانه باشد.
يکی از مطالب فصل دوم، در مورد کتاب هايی است که در سالهای اخير درباره مبارزين سالهای 50 به خصوص شهدای سازمان چريکهای فدايی خلق ايران، در ايران به چاپ رسيده اند. در این رابطه این موضوع حقیقتاً سوال برانگیز است که
واقعأ چرا رژيمی که بچه های 14-15 ساله را به جرم داشتن يک اعلاميه در جيبشان اعدام ميکرد، ناگهان امروز امکان چاپ کتاب درباره زندگی مبارزينی که الگوهای انقلابی همان بچه ها بودند را بوجود آورده است؟ اين امر برای پيشبرد چه اهدافی انجام ميشود؟ نويسندگان اين کتابها چه کسانی هستند و چه نوع ايده هايی را تبليغ می کنند؟ تبليغ اين ايده ها در خدمت منافع چه کسانی است؟
"بذرهای ماندگار" ضمن افشای سياست بخش فرهنگی وزارت اطلاعات و امنيت جمهوری اسلامی در زمینه فوق، روی این موضوع تأکید می کند که رژيم امروز مقابله ای ايدئولوژيک و نظری را با جوانان انقلابی ميهنمان که "برای رهايی از شرايط ظالمانه و نکبت بار کنونی وسيعأ و با اشتياق فراوان در جستجوی دستيابی به تجارب انقلابی گذشته و درس آموزی از آنها می باشند"، امر بسیار ضروری می شمارد. اينجاست که عناصر خائنی همچون محمد علی عموئی و مهدی پرتوی و "ناکسان ديگری که نان آلوده طاعون را پذيرفته اند"، اکثريتی ها و توده ای های خائن، آنها که قبل از قيام بهمن 57 اسم چپ رويشان بود ولی بعد از آن به نوکران رژيم تبديل شدند، به کمک رژيم آمده اند.
اما يادمان باشد که "بذرهای ماندگار" البته و صد البته هر کتابی که در رابطه با مبارزه و مبارزین دهه 50 در ایران منتشر شده است را از آن قماش نمی شمارد. بر عکس او به تلاش کسانی که با استفاده از فضای ایجاد شده به نشر کتاب و مقاله برای معرفی و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره مبارزه و مبارزین آن دوره پرداخته و می پردازند، ارج بسیار می گذارد. مشخصاً مطرح می شود: "... واضح است که در چنين فضايی ضمن رواج نظرات انحرافی در جامعه، بالاجبار حقايقی نيز در مورد مبارزين انقلابی دهه 50 مطرح ميشوند. در اين ميان حتی ممکن است نوشته هايی امکان چاپ يابند که نويسندگان آنها افراد مستقل و مترقی می باشند که در اين رابطه، بخصوص بايد از افراد متعهد و دلسوزی در ايران ياد نمود که سعی می کنند با استفاده از فضای موجود، به نگارش مطالبی بپردازند که به ارتقاء آگاهی و کسب تجربه از گذشته کمک می نمايند." البته نویسنده که متوجه فقدان آزادی بیان در جامعه ایران تحت سلطه رژیم جمهوری اسلامی می باشد، این واقع بینی را هم دارد که اضافه کند: " هر چند که متأسفانه اين نوشته ها هم به دليل شرايط ديکتاتوری، پيشاپيش مهر محدوديت های "مميزی" و خود سانسوری های اجباری را روی خود دارند."
"بذرهای ماندگار" فاش ميکند که چگونه بعضی از کتابهايی که در ایران منتشر می شوند، نام و ياد عزيز و خاطره انگيز مبارزين و مبارزات دهه 50 را وسيله ای کرده اند برای کوبيدن ايده ها و نظرات انقلابی و مترقی در جامعه امروز در جهت حفظ وضع موجود.
"بذرهای ماندگار" ایده هائی را مورد نقد قرار می دهد که امروز چه آگاهانه از طرف نیروهای بدخواه و چه ناآگاهانه از طرف افراد کوته فکر، سعی در اشاعه آنها می شود. کتاب نشان می دهد که چگونه آنها انقلاب را تقبيح کرده، سازش طبقاتی را در مقابل مبارزه طبقاتی تبليغ می کنند و توده ها را از انقلاب می ترسانند. آنها خشم و کينه طبقاتی را انکار می کنند و از توده ها می خواهند که دشمنان و شکنجه گران خود را ببخشند و از آنها کینه به دل نگیرند. بذرهای ماندگار با منطقی مارکسيستی اين ايده های بورژوايی را تحليل و رد نموده و از ضرورت انقلاب سخن ميگويد:
" امروز روشنفکران طبقات استثمارگر حاکم بر ايران، بيش از هر وقت ديگری با سلاح ايدئولوژيکی خود می کوشند ضمن آنکه توده ها را از انقلاب ترسانده و از آهنگ حرکت های مبارزاتی انقلابی آنان ميکاهند، وعده های توخالی و دروغين بدهند. اينان گاه در هيبت اصلاح طلبان حکومتی در می آيند، سپس وظيفه نشر افکار و نظراتشان را اصلاح طلبان غير حکومتی به عهده می گيرند، روز بعد آنها را (در حالی که طيفی از روشنفکران متوهم خرده بورژوا را نيز به دنبال خود کشيده اند) در سالن های "جمهوری خواهی" می بينيم. چنين روشنفکرانی البته کاملأ به اين امر واقفند که انقلاب برای کارگران و زحمتکشان و ديگر توده های تحت ستم ايران، يک الزام و ضرورتی اجتناب ناپذير است..."
علاوه بر اينها مطالب مهم ديگری نيز در فصل دوم بذرهای ماندگار مطرح شده اند که ذکر همه آنها در اینجا مقدور نیست.
به فصل اول "بذرهای ماندگار" برگردم. به آنجا که تصويری آشنا از زندگی زحمتکشان کشورمان ارائه می شود. به آنجا که اشرف دهقانی گاه با غم فراوان از شهادت مبارزين انقلابی ميگويد. در این فصل نویسنده گاه زبانی طنزآلود دارد. مثلاً همراه با او به ماجرای "چادر خجالتی" می خنديم و "پالتوی کذائی" را با احساسی خاص و خنده ای به یاد می آوریم. گاه نيز "آبا" در مورد تصورش از آن دختر اسکويی و بهروز می گويد، و يادی از عشق، لبخندی روی لب هايمان می نشاند.
آنجا که صحبت از "باجی" است مطمئناً هر خواننده آزاده به خصوص آنها که داغ و داغهائی از رژیم های دیکتاتور شاه و جمهوری اسلامی بر دل دارند، خاطراتی را برای خود زنده خواهند کرد و نویسنده را هر چه نزدیکتر در کنار خود خواهند دید. دراینجا، جمله "باجی، سن نه جوريدون!؟" که از زبان آن دختر کوچک 4 ساله و بعد محمد ادا می شود، مشخصاً مرا به ياد عزيزی می اندازد که دژخيمان از من گرفتند و برای هميشه غم فراموش کردن رنگ چشمانش در قلبم است.
اشرف دهقانی خاطراتش را از انقلابيون تبريز برايمان می گويد، گروهی که صمد بهرنگی، کاظم سعادتی و بهروز دهقانی در رأس آن قرار داشتند و پس از ارتباط و اتحاد با انقلابیون دیگر، سازمان چريک های فدايی خلق (سچفخا) را بنيان گذاشتند. در بهمن ماه 1349 که گروه تبريز پيش از اعلام موجوديت سچفخا، حمله تدارکاتی مسلحانه ای را به کلانتری 5 تبريز انجام داد، دختر نوجوانی را می بينيم که با نو جوانان بی خيال و بی غم دور و برمان فرق می کند. او که با درک عظمت صمد و کاظم، با احساس رنج های آبا و باجی و با درس ها و عشق بهروز داداش، بزرگ شده و آموزش ديده، می داند که چگونه به جهان پيرامونش نگاه کند، چگونه آن را درک کند و چگونه در راه تغيير آن گام بردارد. همين دختر نو جوان است که به نوعی در حمله مسلحانه به کلانتری 5، یاری رسان است و برای ما از کلاه پشمی ای صحبت می کند که همه ما در عکس های صمد ديده ايم.
اشرف دهقانی وقتی از درگيری حميد اشرف و حسن نوروزی با نيروهای مسلح رژيم، از شهادت بهروز دهقانی و شيرين معاضد در زير شکنجه، شهادت مرضيه در حين درگيری، و از مقاومت عليرضا نابدل و بهرام طاهرزاده و ... در زير شکنجه می گويد، می بينيم که چگونه زندگی و شهادت آنها همه قهرمانانه بوده است.
من قبل از خواندن کتاب "بذرهای ماندگار" چيزی در مورد چگونگی مرگ سعيد پايان نمی دانستم، شاید شما هم آن را نشنيده باشيد. در هر حال این اولین بار است که در مورد تراژدی مرگ آن مبارز انقلابی نوشته شده. وقتی که ماجرا را در اين کتاب خواندم شديدأ غمگين شدم، به طوريکه مجبور شدم موقتأ اين کتاب را کنار بگذارم و بعد چند روز فقط به سعيد فکر می کردم. به خود می گفتم مسئول مرگ سعيد نيز رژيم ديکتاتور پهلوی بود، به خصوص با شرایط رعب و وحشت و اختناقی که در جامعه به وجود آورده بود.
در "بذرهای ماندگار" شرح کاملی از جزئيات فرار اشرف دهقانی از زندان را می خوانيم، جزئياتی که ساواک هيچگاه نتوانست به آنها دست يابد و اکنون پس از 31 سال برای ما بازگو می شوند. در اين قسمت از کتاب با بعد ديگری از شخصيت اشرف دهقانی به عنوان يک انقلابی حقيقی آشنا ميشويم. انقلابی ای که با وجود ايمان تزلزل ناپذيری که به اعتقادات و ايدئولوژی خود دارد، از هر نوع دگم گرايی و تعصبات بی مورد به دور است. زبانی که اشرف دهقانی ضمن يادآوری خاطراتش از اعضاء و هواداران سازمان مجاهدين در دهه 50 به کار می برد، نشان دهنده شخصيت انقلابی اوست که عاری از هر گونه خودخواهی های شخصی و يا تعصبات سازمانی می باشد. شخصيتی که به تمام معنا او را شايسته نام پيشرو و فرزند انقلابی خلق کرده است. او در عین حال که مرزبندی دقیق و روشن خود را با سازمان مجاهدين فعلی ترسیم می کند و می گويد که آنها جز نام و ليست شهدای اين سازمان را از دوره پیشین حفظ نکرده اند، و در حالی که به انتقاد از برخی نظرات مجاهدين در همان دوره دهه 50 می پردازد، با احترام و علاقه از بنيانگذاران و اعضا و هواداران انقلابی اين سازمان ياد می کند. در اينجاست که مطالبی هر چند مختصر اما بسيار مهمی را نیز در رابطه با مسئله وحدت بین سازمان چریکهای فدائی خلق و سازمان مجاهدين خلق، می خوانيم.
همانطور که گفته شد، کتاب جديد اشرف دهقانی، کتابی بسيار با ارزش و مملو از اطلاعات و ایده های بدیع می باشد. به نظر من مطالعه آن برای هر آزاديخواه و انقلابی ضروری است. نسل جوان انقلابی ما می تواند از زندگی مبارزين دهه 50 ، ازمطالعه دقيق آثار به جا مانده از آنها، همچنین با کوشش در درک دقيق تئوری و عملکردهايشان، و با مطالعه آثار مبارزينی همچون اشرف دهقانی- که همه اینها گنجينه ای از تجربيات تاريخ سرخ ايران هستند، در پيشبرد مبارزات انقلابی خويش درس ها بياموزد.