نقش جنبش مستقل زنان در "جنبش های" جمهوری خواهي / گلرخ جهانگيری
زنان درشركت و فعاليت در جنبشهاي اجتماعي ، به دليل تن دادن به خواستههاي عمومي و الويت ندادن به خواستها و مطالبات خود، از اهداف سلطهگرانهي مردان حمايت كرده و حتا در جنبشهايي به سياهي لشكر آنها براي رسيدن به قدرت تبديل ميشوند.
قبل از شروع بحثم لازم ميدانم كه در باره چند مقوله توضيحاتي بدهم.
نظام پدر- مردسالاری رابطهی سلطهگرانه ايست كه استثمار و سركوب زنان در آن ارگانيزه شده است. اين سلطه همه بخشهای اجتماع، ايدئولوژی، اقتصاد و سياست را در بر ميگيرد. حاكميت پدر سالاری جهاني است. اما در هركشور بنا به شرايط حاكم اشكال گوناگوني پيدا ميكند. بطور مثال در كشورهای سرمايهداری پيشرفته بدليل وجود قوانين مدني و دمكراسي اين حاكميت اشكال پيچيدهای بخود ميگيرد. ولي در واقعيت امر چه در حوزهی خصوصي (خانواده) و چه در حوزهی اجتماعي ( در بازار كار، در محيط كار و در سياست) سكسيسم
( سركوب انسان بدليل جنسيتشان) كه بيان رابطهی قدرت پدر- مردسالاری است، به فرهنگ و ايدئولوژیای مشروعيت ميدهد كه استثمار (بهرهبرداری) از زنان را به صورت مادی و جنسي ممكن سازد. ستم جنسي و ستم طبقاتي پديدههايي جدا از هم نبوده و در پيچيدگي جامعه سرمايهداری و پدرسالار به هم مرتبط ميشوند.از يک سو سركوب و استثمار زنان فرا طبقاتي است و همهی زنان را در بر ميگيرد و از سوی ديگر ابعاد وميزان اين ستم ديدگي بسته به جايگاه طبقاتي ، مليت ، نژاد و ... متغيرو اشکال آن متفاوت است .
اينكه زنان در چهارچوب همين سيستم پدرسالاری زندگي كرده و در بازتوليد اين سيستم سهم بسزائي دارند و به نوعي منافعي را دنبال ميكنند، در اين واقعيت كه ساختار اين سيستم بر سركوب و استثمار زنان بنا شده است، تغييری ايجاد نميكند.
تشكل مستقل زنان از تشكلها، گروههای زنان و زنان منفرد تشكيل شده است. به هيچ سازمان و حزبي تعلق ندارد. هيرارشي مردسالارانه در سازمانها و احزاب سياسي را به چالش گرفته است. مانند احزاب و سازمانها دارای برنامه حزبي نبوده و هدف و استراتژی از پيش تعيين شدهای را دنبال نميكند.
اما در اين سالها سيستم ارتباطي بين زنان بوجود آمده است. از طريق سمينارها و جلسات متداوم، برخوردهای نظری بين زنان صورت ميگيرد.تمهايي انتخاب شده و در جلسات به بحث گذاشته ميشوند. و هم چنين از طريق نشريات، اعلاميه و بيانيهها و در حال حاضر شبكههای اينترنتي ، اين بحثها بين بسياری از زنان برده ميشود.
بحث امروزم برچهار محور اصلي استوار است:
1
شركت زنان در جنبشهاي اجتماعي تنها با الويت دادن به خواستههای مشخص و برنامهی مستقل است كه ميتواند جنبش آنها را به پيروزی نزديك كند.بررسي جنبشهاي اجتماعي و انقلابات در جوامع مختلف در دو قرن اخير ما را با اين واقعيت روبرو ميسازد كه زنان فعالانه در اين جنبشها شركت كردهاند. اما تاريخ نويسي مردانه يا اساساً به نقش زنان نپرداخته يا اين كه نقشي كناري و كمرنگ به آنها داده است. از منظر اين تاريخنويسي، تنها اين مردان هستند كه در تغيير و تحولات جوامع نقش اصلي را به عهد دارند. در بسياري از اين جنبشها، زنان با خواستها و مطالبات خود شركت كردهاند؛ اما قدرت مردسالارانه اين خواستهها را پس رانده و الويتها را به مسايل و موضوعاتي داده كه راه را براي به قدرت رسيدن و سلطهگري مردان هموار ميسازد. به اين طريق سدي در مقابل مبارزهي حقطلبانه زنان عليه ستم جنسي كه بايد پيش شرط مبارزهي سياسي آنها باشد، كشيده ميشود و آنها را از پيشبرد مبارزاتِشان باز ميدارد. پايهايترين خواستهها و مطالبات زنان در كشورهاي مختلف با وجود شرايط سياسي- اجتماعي و اقتصادي متفاوت در دوران مختلف- حال يكي زودتر يكي ديرتر- فاصلهي زيادي با هم ندارند. خواستههايي از قبيل داشتن امكانات آموزشي و تحصيلي، برابري حقوقي، حق دخالت در سياست، استقلال اقتصادي و حق تعيين آزادنهي زندگي بدون خشونت.
با اين كه شركت و فعاليت زنان در جنبشهاي اجتماعي به گسترش مبارزات منجر ميشود، اما آنها به دليل تن دادن به خواستههاي عمومي و الويت ندادن به خواستها و مطالبات خود، از اهداف سلطهگرانهي مردان حمايت كرده و حتا در جنبشهايي به سياهي لشكر آنها براي رسيدن به قدرت تبديل ميشوند.
به طور مثال در رابطه با فعاليت زنان و افكار آزاديخواهانه و برابري طلبانه آنها در جريان مبارزات مشروطهخواهي، فراوان نوشتهاند. زنانِ برجستهاي در جنبش مشروطيت (1284) شركت داشتند؛ و خواستههاي خود را در نشريات و اعلاميهي مختلف بيان داشتهاند. خواستهايي از قبيل امكان تحصيل براي زنان و دختران؛ و بازگشايي مدارس دخترانه. آنها حتا در نامهها و بيانيههاي خود از نابرابري جنسي نيز سخن به ميان آوردهاند و قدرت طلبي مردان را به نقد كشيدهاند.
در انقلاب مشروطه، آنگاه كه مردان به قدرت رسيدند، خواستهها و مطالبات زنان به ورطه فراموشي سپرده شد. مردان و حتا مردان مدافع حقوق زنان (وكيلالرعايا كه در مجلس پيشنهاد حق رأي را براي زنان مطرح كرد) بار ديگر قوانين ارتجاعي و شرعي زن ستيز دين اسلام را پذيرفته و زنان را با ديوانهگان و تبهكاران برابر دانسته و در تدوين قانون اساسي در ماده 10 چنين نوشتند: «آنهايي كه از حق رأي محروماند شامل زنان، ورشكستهگان، كلاهبرداران، گدايان، قاتلان، دزدان و جانيانِ تحت تعقيب، هستند.»
بعد از اين دوران نيز زنان با توانمنديهاي گوناگون در حركتهاي اجتماعي شركت كرده و خواستههاي خود را مطرح نمودند. اما باز هم به دليل عدم ملزومات آگاهي و دموكراسي، به معضلات و مسايل ديگر الويت داده شد و يا به خاطر كوتاه مدت بودن شرايط آزادي، زنان نتوانستند مباحث و نظرات خود را به چالش بگذارند و تاريخ را براي چندمين بار تكرار كردند. در اين رابطه، آزادي كوتاه مدت بعد از قيام 1357 را ميتوان مثال زد. شركت گسترده و مؤثر زنان در براندازي رژيم شاه در قيام 1357 ايران بر هيچ كس پوشيده نيست و فراموش هم نميكنيم كه زنان اولين هدف حملات سيستماتيك رژيم اسلاميِ تاره به قدرت رسيده بودند و بنياديترين حقوق انساني آنها مورد تهاجم قرار گرفت و با تدوين قانون اساسيِ متكي بر اصول اسلامي، زنان به انساني درجه دو تبديل شدند و با قانوني كردن حجاب اجباري، كنترل بر جنسيت زن، ابعاد خشونت را از حيطهي عمومي به حيطهي خصوصي افراد كشاند.
اين بار نيز در جنبشهاي اعتراضي عليه رژيم، الويت به مبارزات ضد امپرياليستي داده شد و مقاومت و اعتراضات زنان عليه سياستهاي جنسيتي و قوانين زن ستيز جمهوري اسلامي و به طور ويژه حجاب اجباري به بيراهه كشيده شد. زنان نتوانستند در مقابل سياستهاي حاكم بر گروهها و سازمانهاي مخالف رژيم و سياست اسلامي كردن جامعه كه با شدت هر چه تمامتر در جريان بود-محدوديتهاي زيادي را براي زنان و دختران در زندگي خصوصي و اجتماعي آنان ايجاد ميكرد- ايستادگي كنند. دنبالهروي طيف وسيعي از زنان از سياستهاي مردانهي زن ستيز، نفاق و درگيري شديدي را در ميان زنان دامن زد كه عواقب آن سالها دامن جنبش زنان را رها نكرد.
2
مبارزه زنان تنها به مبارزه دموكراتيك يعني روبنايي خلاصه نميشود بلكه سيستم سياسي، اجتماعي و فرهنگي حاكم را به مبارزه ميطلبد.تاريخ سركوب و استثمار زنان يكي از طولانيترين و در عين حال علنيترين ستمها در تاريخ بشريت است. سرچشمهي اين ستم را در سيستم مردسالاري حاكم بر كل ساختار جوامع بشري، ميتوان دنبال كرد. تنها باورها و سنتهاي فرهنگي نيستند كه در پيدايش آن نقش داشتهاند بلكه كل ساختار اجتماعي در فرماسيونهاي مختلف به تداوم اين ستم كمك ميكند. وجود قوانين مدني در جامعه سرمايهداري، تغييراتي در اشكال سركوب زنان ايجاد كرده است. اما، نابرابري جنسي در نظام سرمايهداري كاركرد خود را در حوزهي خصوصي (خانواده) و ديگر عرصههاي اجتماعي به پيش ميبرد.
در ايران ستم و خشونت عليه زنان چنان با فرهنگ و سياست درهم آميخته كه تفكيك آنها از هم بسيار دشوار و گاهي حتا غير ممكن به نظر ميرسد. همهي نهادهاي موجود در جامعه، از نهاد خانواده تا محيطهاي آموزشي و سياسي به توليد و بازتوليد اين فرهنگ سركوب ميپردازد. جنبشهاي ترقيخواهانه و روشنفكري نيز كه از بطن چنين جامعهاي برآمدهاند، نتوانستهاند در هيچ دورهاي به طور بنيادي به اين مسئله بپردازند. يا سكوت كردهاند و يا با رهنمودهاي عقبمانده خود به ادامه يافتن آن دامن زدهاند؛ كه نمونههايي از آن را ميتوان در انقلاب مشروطيت و جنبشهاي آزاديخواهي دورهي پهلوي و در دوران حاكميت رژيم جمهوري اسلامي دنبال كرد.
در ايران امروز، سياستهاي زن ستيز و اسلامي حاكميت فرهنگ پدر- مردسالار از طريق قانون، در همهي سطوح جامعه، زنان را در زندگي خصوصي و اجتماعي در تنگناي سختي گرفتار كرده است؛ و بايد قبول كرد، مبارزات زنان براي دستيابي به آزادي جنسي و دموكراسي تنها به موانع روبنايي فرهنگي خلاصه نشده بلكه كل نظام حاكم را در تمامي حوزهها (سياسي، اجتماعي و اقتصادي) به چالش ميطلبد. به طور مثال در حيطهي خصوصي، كار خانگي زنان كاريست رايگان كه در اختيار مردان قرار دارد؛ و نميتوانند براي زندگي خود تصميم بگيرند. در حيطهي اجتماعي نيز با ورود زنان به بازار كار با شرايط نابرابري براي استخدام و دستمزد روبرو هستند. به منابع توليدي دسترسي ندارند و با امكان نابرابر در ارتقاي شغلي مواجه هستند. در حوزه آموزشي فرصتهاي نابرابري دارند. نميتوانند به همهي شغلهاي دلخواهشان دست يابند كه اين خود خطر بيكاري را براي زنان در مقايسه با مردان بيشتر ميكند. در حوزهي سياسي امكان برابري در تصميمگريها را ندارند.
3
زنان ايران در بيست و شش سال اخير به دستآوردهايي رسيدهاند كه ناديده گرفتن آن اين جنبش را از آرمانهاي فمينيستي خود دور ميسازد.حاكميت رژيم جمهوري اسلامي بعد از قيام 13576 امكان دستيابي به آزادي و برابري را براي همهي آزاديخواهان به آرزويي دور و ناممكن تبديل كرد. كشتار، جنگ، سنگسار، سركوب سازمانها و گروههاي مخالف، كنترل زندگي خصوصي افراد، شكنجه و اعدام دگرانديشان، شكست همهي جنبشهاي اجتماعي ترقيخواهانه و آزاديخواه را به همراه داشت. در اين ميان وضعيت زنان به مراتب بدتر از ديگر اقشار جامعه بود. در اوايل دهه هشتاد زنانِ بسياري مانند بقيه اقشار جامعه به تبعيد رفتند و يا مهاجرت پيشه كردند. با تمام مشكلات و نارساييها در كشور ميزبان، زنان از هر قشر و طبقهاي سريعتر از مردان به خود آمدند و به بازبيني و بررسي امكانات موجود پرداختند. اثبات اين مسئله، با وجود اسناد و مدارك فراوان، كار مشكلي نيست.
از اوايل دههي هشتاد ميلادي بحث و بررسي در بارهي خواستهها و مطالبات، شكل مبارزاتي و تشكيلاتي زنان، محور كار نظري بسياري از زنان سياسي و روشنفكر در خارج از كشور و در ايران قرار گرفت. با نگاهي به تاريخچهي جنبش زنان ايراني در اوايل اين دهه در آلمان، ميتوان با درگيريهاي نظري آنان آشنا گرديد. سرچشمه اين درگيريهاي نظري زنان، تجربيات شخصي و تجربه فعاليت در تشكيلاتهاي سياسيِ مختلط و آشنايي با جنبش زنانِ آلمان و به نوعي جهان، بود كه آنان را به نظراتي در جنبش فمينيستي نزديك كرد. زنان بسياري از سازمانهاي سياسي جدا شدند؛ هيراشي و ساختار مردانهي اين سازمانها را به زير سؤال كشيدند؛ به نقش و اشتباهات خود در گذشته پرداختند؛ مقالات بيشماري در باره اديان تك خدايي به ويژه دين اسلام نوشتند؛ زن ستيزي اين اديان را آشكار كردند؛ تشكلهاي مستقل زنان را پايهگذاري كردند؛ منشورها نوشتند و منشورها تغيير دادند؛ خانوادهي هستهاي را به چاش گرفتند؛ و از تقسيم جنسي كار خانگي و ناعادلانه بودن آن سخن گفتند و نوشتند. تفكر سوسياليستي را كه وعدهي برابري جنسي را به بعد از انقلاب موكول ميكرد، مورد نقد قرار دادند. تئوريهاي مجردي را به سخره گرفتند كه زيربنا را تنها عامل ستم بر زن ميدانستند و به عامل قدرت در نظام مردسالار در شكلگيري نقشهاي جنسي پرداختند. مبارزه زنان را نه تنها دموكراتيك، بلكه كاملاً سياسي ارزيابي كردند. با نوشتن حديث نفس، سنتها و فرهنگ مردسالار را نه تنها در جامعه بلكه بين روشنفكران مرد، ياران خود، افشا كردند. آزادي زنان و انسان را فراتر از حقوق برابر با مردان ديدند؛ جايگاه مردان را زير سؤال بردند؛ و قدرت مردان را ويرانگر و سلطهگر ارزيابي كردند. آن الگوي زنانگي را به نقد كشيدند كه بر اساس تفكر مرد سالارانه پايهريزي شده بود. جايگاه زن را در ادبيات مردانه به نقد كشيدند؛ دگر جنسگرايي اجباري را كه عاملي براي سركوب زنان و يكي از پايههاي قدرت مردسالاري است، افشا كردند. از وحدت زنان و زنان لزبين براي رسيدن به آزادي سخن گفتند و نقش زنان را در تداوم نظام مردسالاري به نقد كشيدند. از استقلال جنبش زنان و تئوريهاي فمينيستي گفتند و نوشتند و نشريههاي متعدد زنان منتشر كردند. سمينارهاي سالانه برگزار كردند؛ لغو حكم اعدام را اعلام كردند؛ دادخواهي را جايگزين انتقام كردند و فرديت را پايهي اصلي دموكراسي ارزيابي كردند.
زنان كه اين همه تجربه اندوختند، اهانت تحمل كردند و دشنام شنيدند؛ در هر جنبش آزاديخواهي شركت كردند و هيچ مانعي نتوانست آنها را خانه نشين كند و از مبارزه باز دارد. چه اتفاقي افتاده كه اكنون در حركت جمهوريخواهي و براي شركت در آن تن به مسالحه ميدهند و توان مستقل خود را ناديده مي گيرند؟!
در قرن بيست و يكم كه قدمت جنبش زنان اروپا به بيش از دويست سال ميرسد و با توجه به دستآوردهاي درخشان اين جنبش و نيز تجربيات غرور آفرين زنان ايراني، دادن شعار حق برابري زن و مرد نوعي عقب نشيني از آرمانهاي فمينيستي، و نديدن قدرت مستقل زنان در راه آزادي و دموكراسي به عنوان يك جنبش است. حق برابري زن و مرد امر مسلمي است كه به عنوان نخستين گام در آغاز اين جنبش برداشته شده است؛ حقي كه بيانيه جهاني حقوق بشر نيز بعد از انقلاب فرانسه (1789) آن را چنين به رسميت شناخته است: «تمام افراد بشر آزاد و برابر به دنيا ميآيند و همه از كليه حقوق و آزاديها، بدون هيچ گونه تمايزي از جمله تمايز جنسي برخوردار ميباشند.» تجربه نشان ميدهد كه برابري در حوزههاي حقوقي، سياسي و اجتماعي هرگز به معناي برابري جنسي نيست. اثبات اين مسئله واقعيت جامعه غرب و جايگاه زنان، در آن است.
4
جنبش زنان تنها با داشتن تشكيلات مستقل و خواست و برنامه خود است كه ميتواند با بقيهي نيروهاي اجتماعي وارد امر مشاركت شود.در بيست و شش سال گذشته در ديدگاهها و نظرات زنان ايراني، تغييرات زيادي بوجود آمده. البته اين به معناي يكساني و عدم اختلاف نيست؛ اما، اين نظر كه زنان بايد در قدرت سياسي مردانه سهمي داشته باشند، ديسكورس نويني است. درك يك جانبه و خام از قدرت، عدهاي از زنان را از درك واقعيت قدرت كه بر سلطهگري و سود استوار است، باز داشته است؛ و اين امر كه مردسالاري يك رابطه سركوب است و تنها مردان آن را نمايندگي نميكنند، بر كسي پوشيده نيست؛ و نيز اين كه در تاريخ، بارها زنان خود براي تداوم اين فرهنگ به ميدان آمدهاند و در زندگي روزانه اين رابطه را بازتوليد ميكنند. اما مسئلهاي كه هميشه ناديده گرفته ميشود اين است كه در سيستم پدر- مردسالار رابطه قدرت، زنان را به زير دستان مردان تبديل ميكند. مردان در اين رابطه از جسم و نيروي كار زنان در حوزهي خصوصي ( رايگان) و در حوزهي اجتماعي (ارزان) بهره ميبرند.
در تاريخ ايران، نبود جنبش مستقل زنان با برنامهاي مستقل، شكست اين جنبش را به همراه داشته است. از ياد نبريم كه افكار و سياستهاي مردسالارانه مذهبي حاكم بر جنبش چپ و روشنفكران ايران و عدم آگاهي اين جنبش به اصول اوليهي دموكراسي و حقوق بشري، در سرعت بخشيدن به اين شكست نقش به سزايي داشته است. نگاهي به كتاب « بازبيني اتحاد ملي زنان» (گردآرونده و ويراستار مهناز متين) اين مسئله را بيشتر روشن ميكند.
عقب نشيني جنبش زنان و پذيرش شرايط تحميلي، آنان را از خواستهها و مبارزاتشان دور كرده و آنها را به حاميان و مدافعان ديگر گروههاي اجتماعي تبديل ميكند.
نقش تشكلهاي مستقل زنان در جنبشهاي جمهوري خواهي نيز در اين رابطه معني پيدا ميكند. (با اين توضيح كه من هر دو گروه جمهوري خواهي را حركت به سوي يك جنبش اجتماعي ميبينم وگرنه جمع شدن 300 تا 500 نفر هرگز تداعي يك جنبش نخواهد بود).
تاريخ فاجعهباري را كه بر زنان در ايران گذشته و ميگذرد، نبايد فراموش كرد. تنها با مطالعه و مرور تاريخ گذشته است كه ميتوان از تكرار پرهيز كرده و آيندهاي بهتر را سامان داد.
به اعتقاد من جنبش زنان در همهي نقاط جهان يكي از مهمترين جنبشهاي اجتماعي براي دموكراتيزه كردن جوامع به حساب ميآيد. تا زماني كه زنان در سياست، اقتصاد، علم و فرهنگ كشورها نقش كارايي نداشته باشند و خواستههاي خود را در الويت قرار ندهند، تا زماني كه فقر، خشونت و استثمار در كشورهايي هنوز واقعيت روزانه زنان را تشكيل ميدهند، تا زماني كه روابط و ديدگاههاي مردسالارانه زنان را به موجودي دست دوم، ناتوان و شئي براي لذت مردان تبديل ميكند، مبارزه ادامه دارد و رسيدن به آزادي امر سادهاي نخواهد بود. تغييرات هر چند كوچك و رفرمهايي براي بهبود وضعيت زنان خواستهي هر زني است؛ ولي باز هم تجربه نشان ميدهد كه تا رسيدن به هدف راهي طولاني در پيش است. آن جنبشي تاريخاً شانس پيروزي دارد كه راه را، هدف و مبارزه عليه سيستم پدر- مردسالار را به مبارزهي روزانه خود تبديل كند. تنها با تكيه به هم و داشتن طرح و برنامهاي دقيق و مستقل است كه ميتوان به جنبشهاي ديگر اجتماعي پيوست.
مارس 2005
اين مقاله ، متن سخنراني خانم گلرخ چهانگيري ست درمورد «نقش جنبش مستقل زنان در جنبش هاي جمهوری خواهي» در شهرهانوفر/ آلمان ايراد شده است و برای انتشار در "شبکه" ارسال شده است.
|