اكنون حالي مرا / پروانه زرگر
من از گياه پرم
و در دستم مشتي خاك به تبرك حيات
خود را دوباره ميكارم
تا هويتي آشكار برويم
سرخ سرخ
تا ديگر سرخابي نخرم برای
بيرنگي گونه ام برای جلب نگاهي جلف
كه چشمان بي انتها ی
التماس را ندوزم تكرار كنان به فردا ها
كه تكرار كنان وعده اش را شنيده ام
اكنون حالي مرا
كه دير است
2005/6/10 كلن / پروانه زرگر
|