نمي دانم چرا اينهايي كه همه اش از جنس دوم و سوم و دهم بودن زنان در جامعه صحبت مي كنند و يا آنهايي كه از مساوي بودن اما نامتشابه بودن حقوق زن و مرد سخن ميرانند، سري به بهشت زهرا نمي زنند تا ببينند كه زنان نه درجه دوم هستند و نه داراي حقوق مساوي نامتشابه، بلكه صد در صد درجه اولاند و داراي حقوق بيشتر. پيشنهاد ميكنم خانمها و بعضا آقايان! عزيزي كه دغدغه مسائل زنان را دارند به جاي اينكه خودشان را خسته كنند و با كفشهاي آهني از پله هاي كاخ دادگستري بالا و پايين بروند و حرص وجوش بخورند و در نهايت با دل و جاني خسته در كتابهاي حقوقي و فقهي دنبال سوراخ دعاي گم شده بگردند و يا خبرنگاران عزيزمان داخل مجلس و " البته گاهي هم پشت درهاي بسته مجلس"! وقت خود را تلف كنند سري به بهشت زهرا بزنند.
(پاورقي اول: ببخشيد حرفم را قطع ميكنم اما بايد خطاب به اين خبرنگاران عزيز بگويم، يكي نيست بگويد مگر كسي از شما ميپرسد كه چقدر حقوق ميگيريد، آن هم موقعي كه نمايندگان محترم مجلس درگير جلسات علني و غير علني موضوع گراني ميوه و خرج و مخارج شب عيد بودند! عزيزان چكار به كار ديگران داريد، سرتان بيندازيد پايين يكي يكي خبرهاي رد لوايح از بالا را اعلام كنيد.)
بگذريم (اما لطفا فراموش نكنيم!!)، همه ما زنها حتما يكي از افتخارات ذيل را يدك مي كشيم يا نام بزرگوار پدر و پدربزرگهايمان را, يا به افتخار همسري مردي نائل شده ايم كه البته اگر اين افتخار عنوان مهندس يا دكتر را هم به دنبال داشته باشد چه بهتر، مفت و مجاني خانم دكتر يا خانم مهندس ميشويم!! يا برادري غيرتمند را در كنار خود داريم، البته چه عرض كنم كنار كه نه در واقع بر تارك سايه مبارك برادري غيرتمند نشسته ايم كه صد البته دستان پرمهر همگي آنها با شاخه گلي از بوستان شرافت هر وقت كه قانون و سنتهاي ديرينهمان بنا به دلايلي از زير بار قصاص ما زنان مجرم شانه خالي كند، لبيكگويان به سنتهايي كه آنها را براي يك چنين روزي پرورش داده (روز مبادا) وارد ميدان ميشوند و سرت را گوش تا گوش ميبرند!... به هر حال زيرسايه اين پرچمهاي پر افتخار زندگي مي كنيم. من پيشنهاد مي كنم كه همه عزيزان فعالان حقوق زن و روزنامهنگاران محترم به جاي اين همه صرف هزينه براي ايجاد كتابخانه زنان(!)، برگزاري كارگاههاي مختلف و سيمنارها و غيره و غيره، سري به بهشت زهرا بزنند.
(پاورقي دوم: كه البته اميدواريم اين سمينارهاي زنان هم به سمينهار تبديل شود چون طفلكي ها دولتي نيستند و پولي در بساط ندارند . حالا اگر انشاالله خبر بودجه اي كه آمريكا براي اين غير دولتي ها درنظر گرفته راست باشد شايد چيزي هم عايد اين سازمانهاي غيردولتي زنان بشود و بتوانند براي جلب مشتري نهار هم بدهند!! ببخشيد باز هم وسط حرف خودم پريدم و بحر طويل آوردم.)
بگذريم (اما لطفا فراموش نكنيم!!)، كافي است كه عزيراني كه در بالا ازشان ياد شد به جاي اين همه تلاش براي اثبات حقانيتشان فقط تا گران نشده يك بليط رفت و برگشت 130 توماني متروي شهري بگيرند و در ايستگاه بهشت زهرا پياده شوند. باور كنيد كه چند روز پيش كه به خاطر فوت عمه جانم به آن جا رفته بودم ـ "خدا انشاالله تمام رفتگان شما را هم بيامرزد" ـ از اين همه مهم بودن خودم به عنوان يك زن مات متحير به دور خودم مي چرخيدم. نميدانستم از كدام يك از حقوق اعطا شده به زنان كه يك دفعه روي سرم آوار شده بود استفاده كنم و پاك عمه جانم يادم رفته بود. در قطعهاي كه اين پيرزن 79 ساله را به خاك مي سپردند، چهار متوفاي ديگر هم بود يكي پدر يك خانواده بود ديگري برادر يك خانواده و يكي ديگر هم مادر يك خانواده. البته چه فرقي مي كرد مهم اين بود كه همهي آنها زناني را به عنوان دختر، همسر يا خواهر به دنبال خود داشتند و اين سعادتي بود هم براي رفتگان و هم براي بازماندگان!
چهار قاري كه هر كدام چند دستگاه اكو را همراه خود داشتند يك صدا فرياد مي زدند و زنان اين خانوادهها را صدا ميزدند. تا يادم نرفته بگويم حتما يك تكه پنبه را قبل از رفتن با خود ببريد حتما لازمتان مي شود!
باور كنيد همگي با سوز و گداز در رديفهاي مختلف آوازي مثل دشتي و شور ...، دختران, زنان و مادران و خواهران متوفيها را صدا مي زدند! البته نه فكر كنيد بدون كسب اجازه از محضر آقايان محترمشان، خير آنها اول از حضور آقايان عذرخواهي ميكردند و از آنها درخواست ميكردند كه به كناري بفرمايند و با حفظ ريتم رديف آوازي خود به همگي يادآوري ميكردند كه :
اوني كه دلسوز مادر , دختره
اوني كه غمخوار پدر , دختره
اوني كه عاشق برادر , خواهره!!!
البته جايگاه مادر كه معرف حضور همه است و نياز به گفتن نداره .
خلاصه با سوز و گذار و شرمندگي از محضر آقاياني كه بنابه درخواست آنها به كناري فرماييده بودند! از خانمها براي توي سر زدن و گريه و فغان كردن دعوت مي كردند كه جلو بيايند. و آقايان هم تن داده بودند كه موقتا به كناري بايستند و مطمئن بودند كه در مراسم نهار حتما خودشان هستند كه اول ميفرمايند!
جايي هم كه قاريها متوجه ميشدند كه متوفي، گريهكن زيادي ندارد ـ مثل عمه خانم بيچاره من كه بعد از سالها مريضي و زجر كشيدن، مرگ برايش سعادتي بود ـ فرياد مي زدند كه صبيه گرامي اين مرحوم كجاست! من ابتدا فكر كردم كه صبيه فقط به اين خاطر كه زماني كه اسم پسرهاي عمه جانم را ليست كرده بودند (البته با ذكر عنوانهايشان!!) يادشان رفته بود كه اسم دخترعمه جانم را بنويسند، اما بعدا با تكرار نام صبيه از سوي قاريهاي ديگر متوجه شدم كه اين فراموشي از نوع ديگري است! طفلك دخترعمه جانم (كه البته انگار نه اسم داشت و نه هويتي و نه عنواني) در اين وضعيت خودگم كرده مدام در رديفهاي مختلف آوازي مخاطب قرار ميگرفت كه: ”صيبه محترمه گريه كن تا فردا نگويند كه اين مادر زجركشيده گريهكن نداشته“!! خلاصه محشري است اين بهشت زهرا، كافي است مادر , دختر يا همسر متوفي باشي يك دفعه تمام درها به رويت باز ميشود و ميتواني قبل از تمام مردها گريه كني و ضجه بزني و تمام بلندگوها تو را كه يك زن هستي در يك وفاق جنسيتي يا شايد هم هويتي با ديگر همجنسانت يك صدا فرا ميخوانند: ”صبيه“!! خوب چه اهميتي هم دارد كه اسمت چيست، همين كه نقش گريهكن دلسوخته را خوب بازي كني كافي است. فقط بايد كمي مواظب باشي داغ از دست دادن عزيزت را با خوشحالي جنس اول شدنت كه در بلندگوها آن را فرياد ميزنند قاطي نكني و گيج نشوي. هميشه اين فرصت دست نميدهد!
تريبون فمينيستي ايران