نمی توان به رفرمهای مقطعی و دروغین دل خوش کرد / ژیلا مقدم
درجوامع مردسالار، باسنت مذهبی مانند ایران، مرد بازوی کار ونان آورخانواده است و نقش مهم واساسی را درهمه ی عرصه ها ایفا می کند درصورتیکه زن، جنس دوم و ازنظراقتصادی وابسته محسوب می شود. این فرهنگ پوسیده با بوجود آوردن محدودیتها وممانعتهای شغلی ، زن را خانه نشین ومحروم از هرگونه حقوق فردی واجتماعی می نماید.
ازاینروبرخورد عمومی به پسر ودختراز لحظه ی تولد متفاوت می باشدتاجاییکه حتی مادر بعدازتولد دختر،مورد بی مهری ازطرف خانواده قرارمی گیرد.
.اصولا درچنین جوامعی پسررا موجودی با اراده،قوی ومسلط براحساسات، سربازی همیشه آماده برای دفاع از وطن وخانواده، پس باعث سربلندی وافتخار، می دانندو دختررااحساساتی وضعیف وفاقد توانایی، برای تصمیم گیری درمورد مسائل مهم،پس موجودی کم ارزش ووابسته به مرد.
بارهابدلیل موقعیت شغلی که داشته ام،دختران خردسال وتازه بالغی رامشاهده کرده ام که توسط افراد نزدیک خانواده مانند پدر،عمو یادایی وبرادرموردسوء استفاده ی جنسی و صدمه ی روحی قرار گرفته اندبدون اینکه قادربه دفاع ازابتدایی ترین حقوق فردی خود باشند.بارها شاهد تلاش مادران بیچاره ای بوده ام که بعد ازوقوف به بی بکارتی دختربا التماس برای نجات وحفظ فرزند در مقابل قوانین عقب مانده ی اسلامی ونیزپدر،برادریا شوهر،تقاضای گواهی پزشکی میکردندکه بی بکارتی دختررا درنتیجه ی یک حادثه ونه تجاوز جنسی نشان دهد این مادران حتی شهامت ابراز این واقعیت تلخ را در پزشکی قانونی ندارند زیرا این کار نتیجه ای جز بی آبرویی ورسوایی دخترودرخاتمه محکومیت به مرگ چه ازطرف دادگاههای اسلامی وچه ازطرف افراد به اصطلاح باغیرت خانواده نخواهد داشت.
این موجود انسانی بعد از ازدواج هنوز ازیوغ جوروستم برادرو پدر آزاد نشده،تحت تسلط مرددیگری به نام همسرقرارمی گیرد. سالهای عمر شتابان ازپی یکدیگرمی گذرندواین انسان باتمامی عظمت انسانی خودبه نوعی دیگرمورد بهره برداری وتهاجم قرارمی گیرد، پا بپای مردخود درصحنه ی نبرد زندگی حضور دارد درگندمزاروشالیزاربادستهای مهربانش خوشه های گندم وبرنج رابارور می کند،درپشت دارهای قالی فروغ دیدگانش رامیبازد،درکارخانه ها پشت ماشینهای سردوبی روح توانش راازدست می دهد بدون آنکه کوچکترین ارزشی به کار او داده شود. اگر همسری راکه دیگران برایش انتخاب کرده اندنتواندتحمل کند مانند دلبر (مراجعه شود به قتلهای زنجیره ای) سلاخی می شودواگرشانس بیاوردوقبل ازاینکه جانش رابگیرند،ازشوهرجداشودهمه ی حقوق خود را به عنوان مادردررابطه بافرزندان ازدست میدهد،حتی اگرهمسردرقید حیات نباشد، حق سرپرستی فرزندان به خانواده ی همسرسپرده خواهدشد.
بسیاری ازدختران جوان فقط بدلیل اینکه مورد سوء استفاده ی جنسی قرارگرفته اندوپرده ی بکارت خودراازدست داده اندیاقبل ازازدواج حامله شده اندویا حاملگی آنهااز فرددیگری غیر ازهمسر است،محکوم به مرگ وتحمل بدبختیها ی دیگرهستند
آیا حیرت انگیز نیست درکشوری که زنانش بیشتراز50 درصدگنجایش دانشگاههارااشغال کرده اندوهرروزه درصحنه های اجتماعی- سیاسی و هنری لیاقت وتوانایی خود رانشان میدهنداینچنین مورد بی اعتنایی قرار گرفته وازابتدایی ترین حقوق انسانی بی بهره باشند؟چراباید هرروزه شاهد خودکشی دختران جوان یا فرارآنها ازخانه ها ویادستگیری آنها توسط باندهای فحشاوفروش آنها به کشورهای عربی باشیم؟درکشورهایی مانند ایران که حقوق وآزادیهای فردی-اجتماعی وسیاسی افرادوبخصوص زنان وکودکان ازطرف دولت به رسمیت شناخته وحمایت نمی شود،مبارزه برای کسب این حقوق را افرادوارگانهای غیروابسته به دولت به عهده می گیرندوکم نیستندافرادوپزشکان باتجربه ودارای وجدان انسانی که این وظیفه رابرای خود قائل هستندوبابه خطرانداختن جان ویا موقعیت شغلی و اجتماعی خود جان بسیاری ازاین دختران بی بهره ازامکانات اجتماعی واقتصادی رانجات می دهند. درچنین جامعه ای که رشد فسادوبیعدالتی پدیده هایی عادی هستند، نمی توان به رفرمهای مقطعی و دروغین دل خوش کردوبایددرفکرتغییرات اساسی وبنیادی در رژیم حاکم برایران بودواین مهم با قطع ریشه های ظلم امکان پذیر می باشد.
سیاستهای اعمال شده در درون نظام جمهوری اسلامی علیه زنان وکودکان لکه ی ننگی است بر پیشانی حقوق بشر
|