زنان به جای خودکشی تحمل کنند!/ آسیه امینی
معاون سیاسی، امنیتی استان لرستان با وجود اینکه فقر اقتصادی و بدرفتاری پدران و برادران را مهمترین دلایل خودکشی زنان و دختران می داند، اما با این حال معتقد است برای مقابله با چنین پدیده ای زنان باید قدرت تحملشان را بالا ببرند!
نکته دیگری که از نظر آقای قربانی قابل تامل است ارتباط مستقیم این پدیده با شکسته شدن قبح خود کشی است.
این اظهار نظر از سوی یک مقام رسمی و دولتی به چه معناست؟ آیا باید آن را توصیه ای رسمی یا علنی محسوب کنیم برای زنانی که در بن بست زندگی های خانوادگی چنان بی امان می شوند که مرگ را به ادامه آن ترجیح می دهند؟
گرچه در ظاهر این اظهارنظر توصیه به آرامش و گذشت دیده می شود وهرگونه" سالاربودن" چه از نوع مردانه و چه از نوع زنانه ونیز فرزنسالاری نکوهش می شود اما در کنه آن لایه ای از ستم پذیری و توصیه به ادامه رفتار سنتی در جامعه ای مردسالار دیده می شود زیرا اساس خبر بر ارتباط مستقیم "تحمل " و " خودکشی زنان" تکیه داشته و خبر بر این مبنا تنظیم شده است بنابراین زن سالاری و فرزندسالاری در این گفته آقای قربانی صرفا جنبه تزئینی یافته است.
ایشان خود کشی را امری قبیح می داند که این قبح نباید شکسته شود اما اشاره ای نکرده است به این که چه برخوردی باید به طور قانونی، اجتماعی و فرهنگی با خانواده های زن ستیز یا مردانی شود که با فرزندآزاری و همسر آزاری مقدمات چنین عمل بزعم ایشان قبیحی را فراهم می آورند.
آیا دادن " آموزش در زمینه عدالت اجتماعی "که ایشان در گفت و گوی خویش آن را راهی برای تامین حقوق افراد عنوان کرده است، برای مقابله با این پدیده اجتماعی سیاه یعنی خودکشی زنان کافی است؟آیا نیاز به یک باز نگری حقوقی و قانونی و همچنین نیاز به یک عزم اجتماعی در همه سازمانهای دولتی و غیر دولتی برای مقابله ( نه فقط آموزش) با این پدیده احساس نمی شود ؟
آیا نتیجه گیری از سخن این مقام مسوول این نیست که با افزایش آموزشهایی که تحمل استبداد را تقویت می کند، به زنان بیاموزیم که همچنان به خشم فرو خورده خود لگام بزنند و پذیرای هرگونه ستمی باشند؟
چرا هرگز هیچ مسوولی در کشور ما زنان را به داد خواهی و عیان کردن خشونتهای خاموش و پنهان در چاردیواری های خانواده تشویق و ترغیب نمی کند؟حتما به این دلیل که دادخواهی از خشونت های خانگی سرانجامی جز فروپاشی کانون مقدس خانواده ندارد؟ و فرو پاشی این کانون و شکستن قداست آن به هر دلیل و با وجود هر ستمی برابر است با قباحتی همطراز و شاید بدتر ازخودکشی!
کسی در این که حضور مشترک زن و مرد در زیر یک سقف می تواند پیامدهای مثبتی به جای بگذارد شک ندارد و موضوع این یادداشت هم این نیست که در مورد این بدیهیات سخن بگوید زیرا اتفاقا سخن سر این است که وقتی پیامدهای حضور این زندگی مشترک بسیار بدتر از پیامدهای مثبت آن است، چه اصراری به ادامه این شراکت که نتیجه ای جز ستم پذیری، یا در نهایت مرگ و خود کشی یکی از طرفین اشتراک که اتفاقا معمولا هم زنان هستند وجود دارد؟
آیا قداست چنین خانواده ای خیلی قبل تر از جداشدن یا مرگ خود خواسته زنان یعنی آن زمان که مرد سایه سنگین خشونت، اعتیاد، بی بندوباری یا انواع بیماریهای روانی را بر خانواده می گستراند، شکسته نشده است؟
احتمالا پاسخ به آنچه در این مجال گفته شد این است که در سخن معاونت امنیتی و سیاسی استان لرستان صحبت از بسط "عدالت اجتماعی " شده است و این با ذات ستم پذیری در تضاد است.
و حالا باید پرسید که چرا راه بسط عدالت اجتماعی همیشه از میان خواسته ها و حقوق انسانی زنان می گذرد؟
یک روز برای از بین بردن مفاسد اجتماعی پیشنهاد می شود زنان به تجدید فراش همسرانشان رضایت دهند، روز دیگر اعدام زنان خیابانی توصیه می شود و نه مبارزه یا مقابله با زیاده خواهی ها و افراطگری های مردانه و حالا با لحنی دلسوزانه زنان به تحمل و درواقع ستم پذیری دعوت می شوند!!!!زیرا اگر مساله ای خانوادگی با گذشت و کوتاه آمدنهای عاطفی قابل حل شدن باشد که کار به خودکشی و خود سوزی نمی رسد. این نتیجه زمانی رخ می کند که همه راه های منطقی یا حقوقی به بن بست رسیده باشد! آیا گشایش این راه های قانونی یا آموزش حقوقی برای مقابله با همسر آزاری یا فرزندآزاری و امید بخشی به توانمندسازیهای زنان برای پایین آوردن آمار خودکشی جایگزین بهتری برای" تحمل" نیست؟
یا دستکم مدیران محترم اداراتی که مستقیم یا غیر مستقیم مسوولیتشان به حوزه های مربوط به زنان مربوط می شود نمی توانند پیش از ایراد سخن تبعات آن را در نظر بگیرند؟
Asieha.amini@gmail.com
|