زندگی زنان ايران، بخصوص پس از پيدايش جمهوری اسلامی در ايران، کم و بيش شبيه زندگی زنان ديگر کشورهای خاورميانه شده است ـ خاورميانه ای که، اگرچه اکنون همه ی اخبار درباره ی آن است و رسانه ها از همه چيز اين منطقه صحبت می کنند اما کمترين حرف و خبری درباره زنانش بگوش نمی رسد. و اگر هم جسته و گريخته خبری يافت شود اين خبر تنها شامل تصاوير گنگی است از زنان که زير چادر و يا مقنعه گم شده اند. رسانه های شما فقط وقتی از خاورميانه حرف می زنند که سخن از تروريسم باشد، آنها از جنگی می گويند که نتيجه ی تروريسم دانسته می شود؛ جنگی که چه از نظر اقتصادی و چه از نظر جانی آمريکا و اصولا غرب را درگير کرده است.
و شما معمولا با شنيدن نام خاورميانه مردمانی را مجسم می کنيد که با فرهنگ ها و مذاهب و تمدن هايی عجيب و غريب و متفاوت از شما زندگی می کنند. يعنی، کمتر کسی از شما می تواند اين تروريسم را, که در وجود فعالش شکی نيست، از فرهنگ ها و مذاهب و تمدن های خاورميانه ای جدا کند. اکثر شما اين همه را يکی می بينيد.
نيز تعداد کمتری از شما می دانيد که اين تروريسم انسان کش، انسان ويران کن، بی تمدن، بی مذهب و بی فرهنگ قبل از آن که روی به سوی شما غربی ها داشته باشد رو به سوی زنان خاورميانه داشته و قرن هاست که زنان سرزمين های خاورميانه را مورد حمله خود قرار داده است؛ بی آن که نام تروريسم را بر خود داشته باشد.
و من امروز می خواهم فقط درباره اين تروريسم در خاورميانه صحبت کنم که ربط کاملی دارد هم با زنان، هم با ادبيات و هنر و همه چيز ديگر ما، و هم با همين کتابی که امروز به خاطرش مرا به جمع خود دعوت کرده ايد.
ايران اولين کشور آسيايي بود که در جستجوی آزادی انقلاب کرد. اين انقلاب، که به نام انقلاب مشروطيت مشهور است، در آغاز قرن بيستم انجام شد؛ انقلابی برای مدرن کردن جامعه. اين انقلاب به ما زنان ايرانی کمک کرد تا مقدار زيادی حقوق اجتماعی و مدنی بدست آوريم. چنين بود که در اواخر قرن بيستم قشر تحصيل کرده ی زنان ايرانی بين خودشان و زنان غربی تفاوت چندانی نمی ديدند.
در جوامع ديگر خاورميانه زنان بسيار دورتر از زنان ايرانی حرکت می کردند. در واقع شاهان خانواده پهلوی در ايران ديکتاتورهاي نوينی بودند که تصميم گرفته بودند کشور ما را، با زور و فشار هم که شده، مدرن کنند. و زنان ايرانی از اين وضعيت و در جهت پيشبرد وضعيت خودکمال استفاده را کردند.
آنگاه انقلاب اسلامی ايران در بيست و پنج سال پيش ، که يکی از حيرت انگيز ترين عقب گردهای تاريخ جهان محسوب می شود، سر رسيد و در اولين حرکت هاي پس از روزهای نخست پيروزی خويش برای محدود کردن حقوق زنان دست به تغيير قوانين زد. و بجای آنچه که بدست آمده بود قوانينی را مستقر ساخت که در قرون وسطای اسلامی شکل گرفته بودند. سپس، برای تثبيت اين قوانين، اين حکومت نابهنگام به تروری همه جانبه عليه زنان دست زد.
من بر کلمه «ترور»، با همه مفاهيمی که در اين کلمه است، تاکيد می کنم. و نيز تاکيد می کنم که اين تروريسمی که اکنون شما با آن روبرو شده ايد و اين همه شما را وحشت زده کرده است اولين هدفش، هم از آغاز, زن خاور ميانه ای بوده است.
من، برای آشنا کردن شما با طبيعت اين تروريسم و نقشی که عليه زنان داشته، به چند نمونه کوچک در سرزمين خودم اشاره می کنم تا به شما نشان دهم که چگونه عملکرد تروريسم عليه زنان ما با عملکرد تروريسمی که شما آن را به تازگی شناخته ايد يکسان است.
من از سرزمينی می آيم که در قوانين اسلامی اش دختربچه ها در 9 سالگی شوهر می کنند، در سيزده سالگی مادر می شوند و در بيست سالگی به پيری می رسند و از آن پس بايد از معشوقه های تازه شوهرانشان، که زير نام صيغه (معشوقه مذهبی و قانونی)، به خانه آورده می شوند پذيرايي کنند.
من از سرزمينی می آيم که در قوانين اسلامی اش زنان بايد که تابع مردان باشند. آنان بدون خواست پدران و همسرانشان اجازه سفر ندارند، حق طلاق ندارند، و حق ندارند که حتی پس از مرگ همسرانشان حضانت بچه هايشان را داشته باشند. اين حق متعلق است به پدر يا برادر همسر از دست رفته شان.
اگر در غرب، تا همين چندی پيش، به قول سيمون دو بووآر، زن جنس دوم بود، در شرق و در سرزمين من قرن هاست که زن شيئی است متعلق به مرد ـ شيئی که گرانی و ارزانی آن فقط به نسبت زيبايي و زشتی و جوانی اش تعيين می شود.
در سرزمين من، مرد خدای دوم زن است و هر آنچه را که او بگويد زن بايد اطاعت کند ـ بی پرسش و پاسخ. و اگر چنين نکند مرد قانونا می تواند او را بزند، می تواند او را گرفتار رعب و وحشت کند، و حتی می تواند او را بکشد.
باری، من از سرزمينی می آيم که زنانش حق عاشق شدن ندارند و عشق به مرد، اگر که آن مرد شوهرشان نباشد، مساوی است با مجازات تازيانه و سنگسار.
آيا تروريسمی که شما مدتی است گرفتار آن شده ايد با اين ها که گفتم تفاوتی دارد؟ مگر نه اينکه تروريسم جز «ايجاد ترس و وحشت و مرگ» معنائی ندارد؟
اما، و البته، تروريسمی که زنان ما قرن هاست با آن درگير هستند با تروريسمی که شما به تازگی با آن روبرو شده ايد يک فرق عمده هم دارد: در جمهوری اسلامی تروريسمی که زنان ما با آن روبرو هستند قانونی است حال آنکه در جامعه شما تروريسم امری است غير قانونی. شما بر اساس قوانين تان می توانيد تروريست ها را دستگير، محاکمه و زندانی کنيد. اما تروريست های ما خود قانون گزاران و حاکمان ما هستند. و اينگونه است که گاه، مثلا، مردی که همسرش را به دليل نافرمانی از خود کشته است مورد تحسين هم قرار می گيرد؛ چرا که او از ناموس خويش حفاظت کرده است.
در کنار همه ی اين هاست که، اگر دقت کنيد، می بينيد که چگونه حکومت هنر و ادبيات ما را نيز برای تثبيت همين گونه ارزش ها هدايت می کند. راديوها و تلويزيون ها همه بوسيله حکومت اداره می شوند. آنها چهره ی لازم و با ارزش زن را با حجابی کاملا پوشيده و تاريک ارائه می کنند، و زن بی حجاب يا کم حجاب را روسپی می خوانند. آنها چند همسری مردان را تبليغ و آنان را به صيغه گرفتن (يعنی گرفتن معشوقه های قانونی و مذهبی) و زنان را به صيغه شدن (يعنی فحشای رسمی) تشويق می کنند. گاردهای حکومتی در کوچه و خيابان جلوی زنان را می گيرند و حجاب و رفتارهای آنها را بازبينی کرده و مردانشان را بخاطر اين که مراقب حجاب همسرانشان نيستند ملامت و گاه توبيخ می کنند.
تروريسمی که اکنون همه جهان از آن صحبت می کنند پشت نام اسلام کار می کند و معتقد است که اسلام دين برتر است، دين حق است، و همه ی جهان بايد از آن اطاعت کند. و اين تروريست ها برای اين که اسلام خودشان را بر جهان مسلط کنند، با هر حربه ای که در دسترسشان باشد، می جنگند ـ از ويران کردن ساختمان ها گرفته تا بستن بمب به خودشان و منفجر کردن آن در ميان مردمان غير مسلمان؛ و تا تبليغات وسيع و مغزشويانه ی اسلامی ـ و اين همه بمدد پولی که از نفت سرزمين های ما بدست می آيد.
می بينيد که روش های اعمال شده بوسيله تروريسمی که شما با آن روبرو شده ايد با اعمال تروريسمی که ما زنان خاورميانه ای قرن هاست که با آن روبرو هستيم کاملا يکسان است، حتی اگر شکل اجرايش فرق کند.
البته ما در سرزمين مان مسلمانان بسياری هم داريم که معتقدند که دين اسلام دين خشونت نيست و، مثل همه ی اديان ديگر، دين مهربانی و دوستی و هدايت بشر است به سوی آرامش و خوشبختی. و در سرزمين ايران شمار اين گروه از مسلمانان در اکثريت است. واقعيت اين است که اسلام برای ما ايرانی ها با ساکنان سرزمين های عربی يک تفاوت مهم دارد: اسلام برای آنها مذهبی خودی است که در سرزمين های آنها بوجود آمده. پس آنها نسبت به آن تعصبی هم مذهبی و هم ناسيوناليستی دارند. ولی همين اسلام مذهبی است که بوسيله لشکريان عرب در هزار و چهارصد سال پيش، همراه با زور و فشاری که چهارصدسال استمرار داشت، بر ما ايرانيان تحميل شده است. يعنی، برخلاف مذاهب ميترايی يا زرتشتی، اسلام از درون فرهنگ ما برنيآمده و جنبه ای ناسيوناليستی ندارد.
و اين درست همان چيزی است که حکومت جمهوری اسلامی با همه ی قدرتش نتوانسته است آن را در بيست و پنج سال گذشته تغيير دهد. يعنی نتوانسته است که اسلام را جانشين ناسيوناليسم ايرانی يکی کند.
از سوی ديگر، همين حکومت نتوانسته است در سطح وسيع اجتماعی اسلامی را که در سرزمين ما و بوسيله مردم ما تبديل به دين مهربانی و نرمش شده است با اسلامی که تروريست ها تبليغ می کنند آشتی دهد.
به سخن ديگر، مردمان ما طی قرن ها تلاش کرده اند تا آن قسمت تند خو و نامهربان اين فرهنگ از راه رسيده را تلطيف کنند. و، در نتيجه، اين هم يکی از آن حرکت های عجيب تاريخ است که می بينيم ايران ـ با اين همه فاصله فکری که با نوع خشن اسلام دارد ـ خود يکی از توليد کنندگان رژيم های اسلامی شده است. اما اين نکته ای است که پرداختن به چون و چرای آن فرصتی ديگر را طلب می کند و کار امروز من نيست.
من امروز می خواهم فقط اين نکته را برای شما روشن کنم که، در بيست و پنج سال گذشته، زنان ايران هم در خط اول دريافت ستم های تروريستی قرار داشته اند هم در خط اول مبارزه با اين تروريسم بوده اند. و هر چه حکومت زن ستيز جمهوری اسلامی آنها را بيشتر تحت فشار قرار داده، آنها بيشتر به سوی قدرتمند کردن خود ـ با حربه هايي مثل خواستاری دانش و آزادی ـ به پيش رفته اند.
اکنون می بينيم که تعداد زنان فارغ التحصيل دانشگاه های ما از تعداد مردها بيشتر است و زنان در سرزمين ايران بيش از مردان ندای آزادی سر داده اند. نيز زنان زادگاه من، بی هيچ حمايتی از جانب جهانيان، خود با روش هايي قابل تحسين به مقابله با تروريسم پرداخته اند. يعنی، اگر آمريکا و کشورهای هم پيمانش با توپ و تانگ و اسلحه و با قدرت نظامی به جنگ تروريسم برخاسته اند، آنها با مبارزه ای آرام و با نام مقدس حقوق بشر مقابل اين تروريسم ايستاده اند: آنها مقابل ساختمان های دولتی می نشينند، سخنرانی می کنند، راهپيمايي می کنند، مقاله می نويسند، زندانی می شوند، تبعيد می شوند، شکنجه می شوند، شلاق می خورند، سنگسار می شوند، اما آرام آرام پيش می روند و تروريسم، رفته رفته، در برابرشان عقب نشينی می کند. و البته که در اين راه مردانی نيز هستند که با آنها هم سخن و همدوش شده اند ـ مردانی که زشتی و زخم اين تروريسم را می فهمند.
فرهنگ ما ايرانی ها «نور» معناي خاصی دارد. خدای ما، قبل از حمله اعراب، حافظ و نگاهدارنده نور و شادی بوده است. و انسان به جای فرمان برداری و اطاعت کورکورانه از او، کمک کننده و حمايت کننده او در جنگی بوده است که او با تاريکی و اندوه داشته. در اين جا با غرور به شما می گويم که زنان ما اکنون در نقش خدايان نور و شادی برای مقابله با تاريکی و اندوه و در نهايت برای مقابله با تروريسم قد برافراشته اند.
smirzadegi@yahoo.com