نقد فیلم فحشا در پشت حجاب / مهشيد راستی
به کجای این شب تیره بیاویزم.....
نقد فیلم :
فحشا در پشت حجاب
کارگردان : ناهید پرشون
فیلم " فحشا در پشت حجاب " فیلمی مستند است و در رابطه با فحشا در ایران ساخته شده است. سازنده فیلم در سفری به ایران و شهر خود شیراز ، با فال فروشی آشنا میشود و به خانه او میرود ، در خانه او با دو زن که به عنوان مستاجر در خانه سکونت دارند برخورد میکند و این دو زن شخصیت های اصلی این فیلم را تشکیل میدهند .
مینا 20 و خورده ای سال دارد. ازدواج کرده بود و شوهرش معتاد بود و خود نیز توسط شوهر معتاد شد. همسر مینا به دلیل قتل و فروش مواد مخدر دستگیر میشود و به 35 سال زندان ( ابد ) محکوم میشود و مینا مجبور میشود برای امرار معاش خود و فرزندش به خیابان رو بیاورد .
فریبا با مردی از خانواده ای تحصیل کرده آشنا میشود و ازدواج میکند. همسر فریبا معتاد میشود و به زندان می افتد و فریبا طلاق میگیرد و به همراه پسر کوچکش برای امرار معاش خود و فرزندش به فحشا رو می آورد.
فیلم از خشونت تصفیه نشده ای در کلام و کردار برخوردار است . خشونتی که کارگردان مایل به تصفیه اش نیست و به واسطه آن زندگی پر اظطراب و بی امید زنان خیابانی را به تصویر میکشد.
فریبا و مینا گاه به وقت کار از بچه های هم نگاهداری میکنند ، اما پیش می آید که فرزند خود رانیز به همراه میبرند. در صحنه ای از فیلم فریبا را میبینیم که با پسر 4/5 ساله اش در ماشینی سوار میشود. کارگردان و دوربینش هم با صحبت با صاحب ماشین او را راضی میکنند که همراه شوند و صاحب ماشین که میشنود فیلم در مورد شرایط زن ایرانی است و در خارج از کشور پخش میشود ، اجازه میدهد و میگوید که : بگذار ببینند چه جهنمی از ایران ساخته شده است.
در این صحنه میبینم که چطور فریبا سر قیمت با مشتری چانه میزند. به دلیل بچه داشتن و کم سن نبودن و قیافه استثناعی نداشتنش تحقیر میشود و قیمتش پایین می آید. دوربین در اینجا فریبا را با مشتری اش تنها میگذارد ، و بعدا فریبا تعریف میکند که در همان پشت ماشین با مرد خوابیده است و بعد مرد او را چون زباله ای از ماشین بیرون انداخته ، به طوری که خودش و فرزندش مجروح شده بودند .
دوربین وقتی که مینا و دو مرد همراه میشوند ، به همراهشان میرود. مردها که چهره شان نمایش داده نمیشود ، او را به آپارتمان خود میبرند و در حالی که یکی بچه را مشغول میکند ، دیگری با مینا به اتاقی میروند. مینا که ابتدا با هر دو به قیمت نفری 10 هزار تومان طی کرده است ، پول درخواستی اش را نمیگیرد و ناراحت منزل آنان را ترک میکند.
فیلم به مسئله صیغه میپردازد. دختری 17 ساله که از حبیب فال فروش ، فال میخرد و قبول میکند که صیغه او بشود. حبیب 65 سال دارد و در دهات زن و بچه و نوه دارد . حبیب پولدار است و با هم بنزد آخوندی میروند و آخوند صیغه را میخواند. نگرانی آخوند بیشتر از بابت آن است که دخترک سر حبیب را کلاه نگذارد. به دختر نصیحت میکند که پسران جوان بی پول و بی هدف هستند در حالی که حبیب مرد زندگی است. آخوند با تعارف هزینه جاری کردن صیغه را میگیرد و حبیب به دختر میگوید که اگر از او رضایت داشت او را عقد دائم می کند. در این عقد صیغه آخوند هیچ گواهی پدر و یا حضور والدین دختر را تقاضا نمیکند. دختر بعد از دو هفته با پولی که از حبیب گرفته ، به شهر دیگری میرود.
مینا هم" شوهر " صیغه دارد. مرد نسبتا جوانی که او را کتک میزند و بدنش را با تیزی میبرد و مینا کبودی ها و بریدگی ها را به دوربین نشان میدهد. مرد دخترک یک ساله مینا را هم کتک میزند.
خشونت و عریانی کلام این دو زن با زندگی ناگزیر آن دو در هم آمیخته است. نه زنان و نه کارگردان سعی در پنهان کردن این خشونت و تصفیه آن ندارند ، و چرا داشته باشند وقتی که این خشونت ، روزمره زندگی آنان است. در قسمتی از فیلم که در کلیپ نمایش داده شده است ، بحث ایشان در مورد وسایل جلوگیری از حاملگی و کاندوم های خارجی با طعم میوه میشنویم. در فیلم این دو زن تنها در حضور مردان صیغه ایشان حجاب بر سر میکشند.
فریبا و مینا هر دو معتاد هستند. و از پریشانی و پشیمانی خود بعد از رابطه جنسی با مردان مختلف و بعد از مصرف مواد حرف میزنند.
حبیب به قصد صیغه فریبا پا پیش میگذارد ، فریبا روزنه ای برای خویش میابد. دریچه ای به سوی رهایی از خیابان. تا زمانی که اتاق حبیب را دزد میزند و حبیب فریبا را مقصر میداند و صیغه انجام نمیشود.
در پیشرفت فیلم متوجه میشویم که فریبا غم بزرگی را حمل میکند. دختر بچه ای دو ماهه داشته که شوهرش او را به قیمت 250 هزار تومان میفروشد. فریبا در بقچه ای هر آنچه متعلق به " شیما " بوده نگاه داری میکند تا اگر روزی به او برخورد ، به او بگوید که در فروش او بی تقصیر بوده. خواهر فریبا در فیلم نمایان میشود. او هم طلاق گرفته است و زندگی خود را با کار در دانشگاه میگذراند. او در برخوردش با فریبا بسیار خشمگین است .
کارگردان همینجا این دو زن را رها میکند ، و بعد از 10 ماه دوباره به ایران و شیراز برمیگردد. اما زنان دیگر در آن خانه زندگی نمیکنند. پرسان پرسان ، خانه مادر فریبا را میابد. و فریبا را که به خانه او سر میزند. فریبا اعتیادش را ترک کرده است. و صیغه مردی شده است که زن و بچه دارد. دوربین با فریبا همراه میشود و به خانه او میرود ، فریبا از دیدن کیسه هایی که به در خانه آویزان است خوشحال میشود. مدتی بعد مرد می آید ، فریبا در حالی که روسری را به سر میکشد برای او توضیح میدهد که کارگردان کیست و چه میکند و بعد مورد پرسش مرد قرار میگیرد : کجا بودی و کجا رفتی و چرا تلفن را جواب ندادی و چرا به من زنگ نزدی. فریبا تعریف میکند که از ترس شک مرد از خانه بیرون نمیرود چون روزی صد بار زنگ میزند و اگر نباشد باید جواب پس دهد. فریبا میگوید که مرد او را فقط برای سکس خودش میخواهد و نه غیر . او مجبور شده است بین فروش خود در خیابان و به مردان مختلف ، با فروش خود به یک مرد مشخص و قبول بردگی جنسی برای یک نفر ،بین پرفروشی و تک فروشی ، یکی را انتخاب کند. اما او انتخاب دیگری که بتواند جسم و جانش را حفظ کند در اختیار ندارد. در این انتخاب آزادی های خود را که در زندگی قبلی داشت از دست داده است و زندان مرد را برگزیده. به این امید که برای پسرش زندگی خوبی فراهم آورد و به این امید که دختر فروخته شده را روزگاری باز ببیند.
مینا به گفته فریبا ، دختر کوچکش را نزد مادربزرگ پدری اش گذاشته و روانه شهر دیگری شده و دیگر از او خبر ی در دست نیست.
" فحشا در پشت حجاب " فیلمی سیاه است. ناهید پرشون در این فیلم به آسیب پذیر ترین قشر جامعه ، زنان ، پرداخته است. زنانی بدون تحصیلات و بدون تخصص که راه دیگری بجز فروش جسم خود برای کسب درآمدی جهت کسب مایحتاج روزانه ندارند. فیلم به عنوان یک برنامه مستند ، به فحشا ، صیغه روی زنان ، و اعتیاد زنان میپردازد. زندگی سیاه و بی روزن زنانی که مورد سوء استفاده های جنسی پلیس و صاحبان قدرت قرار میگیرند تا بتوانند در جامعه ای که هیچ ارزشی ندارند و هیچ کس به فکر ایشان نیست ، خود را زنده نگاه دارند و سقفی برای خود و فرزندانشان و غذایی در سفره تامین کنند. زنانی که توسط همسران و مردانِ زندگی شان به اعتیاد کشیده میشوند و رها میشوند تا روی پاهای لرزان خود بایستند.
انتقاداتی که بر فیلم میرود بسیار گسترده است، از غیر تخصصی بودن نگاه کارگردان گرفته تا زیر سوال بردن انگیزه او برای تهیه فیلمی اینچنین در مورد ایران، فیلمی که چهره ای ناپاک و غیر آریایی از کشور گل و بلبل ما به دست میدهد.
فیلم به سیاه بودن متهم شده. چگونه میشود چنین فیلمی را سفید کرد. چگونه میشود بر دهان دختر 17 ساله ای که به همبستری با مردی 65 ساله رضایت میدهد خنده نشاند و در چشمان مبهوت او نور امید روشن کرد ؟ چگونه میشود بر بریدگی های دست مینا مرهم گذاشت و چگونه میشود فریبا را در انتخاب یکی از دو راهی که در اختیار دارد ملامت کرد؟
فیلم سیاه است. نه از امیدی حرف میزند و نه روزنی نشان میدهد . کارگردان سعی ای در ساختن یک " پایان خوش " ندارد. امیدی نیست، روزنی وجود ندارد. سیاهی ای که در این فیلم با این شفافی و بدون تصفیه های مرسوم نمایش داده میشود سرنوشتی است برای بسیاری از زنان کشور ما. سرنوشتی که میتوانست از آن من باشد ، از آن تو باشد...
|